بي تو              

Friday, November 21, 2008

نبرد واترلو

در یک جلسه گفت‌گو با ایرج پزشک‌زاد که تکه‌‌هایی از دائی جان ناپوله‌اون را هم می‌خواند از او پرسیدند حقیقاً این توهم «کار کار اینگیلیسیاست» ریشه در کجا دارد...او جدی‌تر از همیشه و البته هم‌راه با قهقه مخاطبان گفت:

حقیقتاً کار کار اینگیلیسیاست...
.
.
.
این روس‌ها وقتی مهاجر می‌شوند چه دید وسیعی نسبت به آدم‌ها از خود نشان می‌دهند...خاصه اگر جامعه‌ی انسانی مربوط به خطه‌ی خودشان باشد. در جامعه‌شناسی، سوروکین را می‌توان مثال آورد که با ثبت جزییات حرکات انقللابیون بولشویک را ، همان نفس‌کشان و عربده‌کشان لایعقل که بعدها میرعسس می‌شوند به دقت تصویرمی‌کند....و در سینما ، خانم نوآمده «جولیا لوکتف» را نمونه می‌آورم که فیلم بی‌نظیر روز شب روز شب او نمایش با جزییات وسواس‌گونه‌ی یک عمل انتحاری‌ست...اما بدبختانه نه جای سوروکین میان ما ‌ست و نه علاقه‌ای داریم با دوربین بی‌هیجان لوکتف که تنش را در حس مخفی فیلم جاری کرده‌است، به جزییات شخصیت‌ها پی ببریم...یاغیان انقلابی روز شب روز شب ، دختری مشوش و پریشان و به قول خودش بی‌‌کس و خویش را اجیر کرده‌اند تا در شلوغ‌ترین منطقه‌ای (بی‌آن‌که نمادی از آن منطقه برای برج‌های دوقلو بسازیم و تنها به منهتن بودن‌اش شناخت داریم...) خودش و اهالی آن‌جا را منفجر کند...به او می‌گویند: حتی اگر موقعیت هم خالی شد، درنگ نکن و خودت را منفجر کن...
.
.
.