بي تو              

Wednesday, November 19, 2008

دقت کن

کافکا کم‌تر می‌نوشت برای ننوشتن...به‌عکس من و دیگر دوستان‌ام که می‌نوشتیم برای ننوشتن...

یادم است یک‌بار فرانتس پیش من آمد و گفت: ببین ای‌رزا به این مارتین بگو اگر توی این دنیا یک کار درست و حسابی کرده باشی شوخی جذاب‌ات با آن «جلوی قانون» من است...زدم روی شانه‌های فرانتس و گفتم: ببین فری، من هم سرفه‌های‌ام خونی شده و به‌گمانم، ریه‌ام دخل‌اش آمده و این حرف‌ات بوی اعتراض می‌دهد...یعنی این‌کارش نوعی دست‌انداختن بوده...آخر مرد حسابی آن غول‌تشن دربان کلوب شبانه برلین، خب باید چه‌جور مثلاً با او حرف می‌زد؟...بیا یک‌بار با هم مرور کنیم:

ـــ می‌تونم برم تو؟

ـــ الان نمی‌تونی.

ـــ امکان‌اش هست باهام موافقت بشه؟ تا حالا مشکلی نبوده که...؟

ـــ امکان‌اش هست...ولی نه حالا.

ـــ ای خدا...

ـــ اگر خیلی مایلی چه‌را سعی نمی‌کنی و زور نمی‌زنی؟...پول داری؟

ـــ بله دارم...این‌چیزیه که می‌خوای؟...پول؟...چه‌را اینُ از اول نپرسیدی، مرد؟...بیا...زیاد ندارم...(دو سه عدد پول خرد می‌دهد) همین‌قدرُ فقط دارم...

ـــ پولت‌ُ می‌گیرم...چون نمی‌خوام حس کنی بی‌هیچ تلاشی از این‌جا رفته‌ای....بیا بقیه‌شُ پیش خودت داشته باش...هنوز باید چند دقیقه منتظر بمونی.

(در همین لحظه یک پانک با سر و وضع موهاکان‌ها ــ سرخ‌پوستان ــ بدون هیچ مقاومتی از طرف دربان وارد کلوب می‌شود.)


ـــ چه‌را اون نباید چند دقیقه منتظر بمونه؟

ـــ ام‌شب ، شب موهاک‌اه. اگر تو هم یک موهاک بودی می‌تونستی بری تو.

ـــ (عصبی می‌خندد) یالا دیگه...ما هردومون بزرگ‌ایم...چه‌را تو فقط به من اجازه نمی‌دی؟

ـــ واقعاً دل‌ات می‌خواد بری تو؟

ـــ خیلی مهم‌اه...باید برم تو...کسایی هستند که منتظر من‌اند...چه‌را نمی‌ذاری برم تو؟

ـــ مطمئنی؟

ـــ بله...مطمئن‌ام...
.
.
.
این موسیقی را تا ته و با دقت گوش بگیر تا داستان آن زن را بگویم...کدام زن؟...صبر کن...خوب گوش بگیر و نفسی بگیر از این صدایی که تو را دعوت می‌کند...مخصوص ، نام و صاحب آهنگ را حذف کردم تا ذهنت مرتب باشد...بی---حاشیه باشد...صبر کن...و باز هم گوش بگیر