سوم
شهرزاد خوبام:
مدتايست كه مسير رفت در زندهگي خود را با پاي پياده ميروم و در راه بازگشت است كه فقط موفق به سوار شدن سواريها ميشوم...چون تا آن ساعت شب تاكسي گير من يكي نميآيد...خب تكليف فرهنگ تاكسينشيني در من منتفيست و من در آن ساعت با رانندهگان خوابزدهي جواناي رودررو هستم كه تحصيلات عاليه دارند...ديشب يكي از اين رانندهگان از من كه مشتهي مجله در دستام ول ميخورد، پرسيد:
آقا indeed چه اتفاقي پشت پرده در جريانه؟...چهرا يههو موسوي ميمونه؟...خاتمي كنار ميكشه...
تا ميخواهم از گزينهي كروبي مثال بياورم توي حرفام با همان كليشهي قوم لور ميپرد و ميگويد:
تكليف كروبي روشنه...از قديم گفتهن: توي دعوا اگه ديدي لوري در رفت تو هم در برو چون لوره رفته دنبال چوب بگرده...يا اينكه ميگن: يه لور غذا نميخوره كه سير بشه...غذا ميخوره كه تموم بشه...
ميبيني؟ خوابگزاران ما همه رانندهگان پرچانهي جادههاي پر دستاندازند...
برخي تو
مدتايست كه مسير رفت در زندهگي خود را با پاي پياده ميروم و در راه بازگشت است كه فقط موفق به سوار شدن سواريها ميشوم...چون تا آن ساعت شب تاكسي گير من يكي نميآيد...خب تكليف فرهنگ تاكسينشيني در من منتفيست و من در آن ساعت با رانندهگان خوابزدهي جواناي رودررو هستم كه تحصيلات عاليه دارند...ديشب يكي از اين رانندهگان از من كه مشتهي مجله در دستام ول ميخورد، پرسيد:
آقا indeed چه اتفاقي پشت پرده در جريانه؟...چهرا يههو موسوي ميمونه؟...خاتمي كنار ميكشه...
تا ميخواهم از گزينهي كروبي مثال بياورم توي حرفام با همان كليشهي قوم لور ميپرد و ميگويد:
تكليف كروبي روشنه...از قديم گفتهن: توي دعوا اگه ديدي لوري در رفت تو هم در برو چون لوره رفته دنبال چوب بگرده...يا اينكه ميگن: يه لور غذا نميخوره كه سير بشه...غذا ميخوره كه تموم بشه...
ميبيني؟ خوابگزاران ما همه رانندهگان پرچانهي جادههاي پر دستاندازند...
برخي تو