بي تو              

Saturday, May 30, 2009

فرانسيس بيكن

در طول زنده‌گي‌م بعد از پدر مرحوم‌ام بيش‌ترين فحش‌ها را از زنان و بعد از همه آن‌ها از دوست بسيار گرامي‌ام حامد عزيز خورده‌ام...ولي هيچ فحش‌اي به اندازه‌ي فحش‌هاي حامد دل مرا به بودن خودم گرم نمي‌كرد...حامد علناً و رو در رو مرا به فساد هم‌نشيني و درهم‌جوشيدن من با مراكز قدرت با فحش‌هاي ناب‌اش متهم مي‌كرد و من چه سخت دوست مي‌داشتم فحش‌هاي‌اش را و اولين‌بار در زنده‌گي‌م من به پيش‌باز ديدار با فردي رفتم كه آن‌چنان مرا مي‌نواخت...در روزگاري كه هم من فحش مي‌دادم...و هم فحش نوش مي‌كردم...
فحش‌هاي حامد صميميت غريب‌اي داشت...اما فحش‌هاي زنان زنده‌گي‌ام از جنس هراس بود...زنان زنده‌گي‌ام عاشق قفس شيري بودند كه ناخن‌هاي‌اش را صاحب باغ‌وحش كشيده بود...

يك‌‌اي از صحنه‌هاي ابزورد وقتي بود كه زن‌اي كه شوهر مهربان‌اش را به كمك طلبيده بود تا پيش از آن‌كه دست‌اش از رابطه با من رو شود خودش را از هرآن‌چه گناه كبيره و زناي محصنه مبرا كند...شوهر مهربان و از جنس آقاي هالوي زيرك كه او هم مي‌دانست مدنيت تهراني‌شده‌ي خودش را چه‌گونه خرج كند...قه‌قه مي‌زد و مي‌گفت آقاي فلاني با زن من چه كرده‌اي و صداي جيغ‌هاي زن را مي‌شنيدم كه هم‌چنان فحش مي‌داد...آن زن گرامي بعدها يكي از زنان محبوب پسران جوان شد...چون در آتليه‌ي عكاسي من ژست گرفتن را آموخته بود...

ام‌شب به دوستي گفتم:

هيچ‌كس به اندازه حامد توي زنده‌گي‌ام به من فحش نداده است...ولي باور كن دوستي من با او روزها از پي روزها گرم‌تر مي‌شود...چون تا به‌ام‌روز حامد تغيير لحن نداده است...قلم و زبان و نگاه حامد را بي‌نهايت دوست دارم...نمي‌دانم چه‌را...ولي هميشه فكر مي‌كردم حامد يك پا ندارد..شايد به‌خاطر نقاشي‌هاي فرانسيس بيكن باشد...

دوست دارم باز مثل قديم‌ها حامد يكي از آن فحش‌هاي ناب‌اش را نثارم كند...