بي تو              

Monday, June 15, 2009

ميرحسين در ديدار با ره‌بري

ره‌بر:

حسين آقا به من نيگا كن...چه‌را سرتُ كردي پايين؟...منو ببين...چيه اين هوچي‌بازي‌ها؟...اين‌كه انقدر جار و جنجال نداره‌ كه؟...خودتو تو آينه تا حالا ديدي؟...زشته به خدا...مردم چي مي‌گن؟...من فكر مي‌كردم شما عاقل‌تر از اين حرف‌ها باشي...تو كه بيست سال صبر كردي چارسال هم رو-ش...چش به هم بذاري اين چارسال هم تموم شده...زهرا خانوم كو-ش؟...مي‌آوردي‌ش ناهار يه لقمه نون‌پنير كنار هم بوديم...حسين آقا اصلاً باورم نمي‌شه اين حركتو از شما...صلوات بفرستيد...روي همو ببوسيد تموم كنيد اين غائله‌رو...يه چسه راي چه ارزشي داره؟...مهم اين بود كه 40 ميليون ريختن تو خيابون...مولا علي عليه‌السلام فرمودن اين راي‌ها واسه من قدر يه قطره آب بيني بز ارزش نداره...بي‌خيال بابا حسين آقا...الكي شلوغ‌اش كردي واسه چي؟...مگه اين طرف‌دارهات واسه همين آرامش به‌ات راي ندادن؟...اصلاً فكر كن مي‌خواستم نشون‌ات بدم چه‌قدر طرف‌دارهات به قول و خواسته‌شون احترام مي‌ذارن...مگه اون‌ها دنبال آرامش نيستن؟...پس اين اراذل و اوباش‌بازي‌ها چيه؟...به‌خاطر خودت مي‌گم...سن‌اي ازت گذشته...ديدي محمود رو؟...دهن به دهن اون مي‌شي؟...تو ناسلامتي هنرمندي و طبع لطيف داري...زشته...اكبر هم راضي‌ش كرده‌م...شما هم سه‌تا صلوات بفرست...يه نفس عميق بكش...درست مي‌شه...چارساله همه‌ش...چهل سال كه ني‌ست؟...حرف‌ات زوره ديگه؟...اين بنده‌خدا هم دنبال هشت سال‌اشه...دروغ مي‌گم؟...بگو دروغ مي‌گي...نه بگو ديگه؟...

يك ساعت بعد:

تجمع ساعت 4 بعدازظهر در ميدان انقلاب لغو شد...