بي تو              

Monday, June 8, 2009

خداي كشتار‌ها

اجازه بدهيد ابرويي براي متن سپيد آغازين‌ام باز كنم و از مسرت خويش بابت جايزه‌ي توني خانم ياسمينا رضاي بسيار گرامي بنويسم كه بسي بسيار بس اين بزرگ‌وار را دوست مي‌دارم و سر سطحي بودن اين خانوم با رضا قاسمي هنوز مباهله دارم ( (: )...بالاخره خداي كشتار اين بانو جايزه توني را گرفت...اين از مسرت من در اين دوران سياهي...
.
.
.
ابتداي سال جاري ، براي اول‌بار توي عمر شريف‌مان و همين‌طور محض خنده با دوستان سيزده خويش به‌در مي‌كرديم و براي عاقبت نداشته‌مان طلب خير مي‌كرديم كه به توصيه‌ي «محض ارا» خودمان سبزه‌اي هم گره زديم كه بعدتر دوستان آن گره كور را گم كردند كه ابعد است عمو نوروز با آن چشمان كم‌سوي‌اش تا به ام‌روز يافته باشدش و بازش كند و بخت سياه ما را سبزه كند...نشد كه سبزه‌بخت شويم هيچ كه عاقبت‌اش اين شد كه رنگ مد ام‌سال سبز شد و دل‌مان سياهي رفت...دست‌كم سابق بر اين ، نشئه‌جات سبز ما را سرحال مي‌كرد كه اين‌روزها نه شرب خمر سرخ رضا به دل سياه‌مان مي‌دهد و نه ديگر قدوم‌مان حال نشئه‌جات سبز را دارد...اين از بعد اهداي خون سرخ ديگر جدي‌تر شد...خون كه فديه‌ي اين نظام شد دل‌مان سياه‌تر شد و دنياي اطراف‌مان سبزتر...