بي تو              

Thursday, July 30, 2009

اوريانا فالاچي من

خواننده ای از سر مهر برایم نوشته:تو اگر در ایتالیا یا فرانسه یا آمریکا به دنیا آمده بودی، دختران ایتالیایی و فرانسوی و آمریکایی آرزو می کردند "نوشابه امیری" باشند. کریستین امان پور می گفت: کاش من "نوشابه امیری" شوم.

او می گوید و من گریه می کنم. برای آن نوشابه امیری که در میهنش، مزدور و جاسوس و فاحشه خوانده شد. برای آن دخترکی که می خواست در میهنش بمیرد؛اما امروز جایی دور، هر روز خبر مرگ امیر و ندا و سهرابی را می شنودکه مشتی آزادی می خواستند و چند مثقال احترام و هرکدام شان نیز می خواستند کسی بشوند؛ کسی مثل اوریانا فالاچی. آن دخترکی که برغم همه این دردها، هنوز اوریانای وجودش زنده است و هر روز به او نهیب می زند: ما روزی میهن مان را پس خواهیم گرفت. ما روزی آواز آزادی خواهیم خواند. ما روزی در میهن خود به خاک سپرده خواهیم شد و خواهیم دید که مردمان، گل های سرخ برخاک مان خواهند گذاشت به احترام. ما روزی در کنار جوانان میهن مان، سرود سبزی ایران را خواهیم خواند. آن روز، آنان که با ما و جوانان ما چنین کردند، از پس دیوار بلند زندان هایی "استاندارد" سرود خوانی ما را خواهند شنید. سرود آزادی. سرود ایران.
.
.
.
خانوم اميري گرامي! روزي ني‌ست كه ذكر خيرتان نباشد...با دوستي از ماه‌ها پيش وقتي طرح تشكيل يك رسانه تصويري را پيش كشيديم نق‌نق‌هاي هميشه‌گي من نيز ذيل عوامل احتمالي آن رسانه هم‌راه مي‌‌شد...في‌المثل هنوز معتقدم با وجود موضع‌گيري‌هاي صداي آمريكا ، اين رسانه ، از نظر حرفه‌اي ، بسيار موفق‌تر از بي‌بي‌سي ِبا آن‌همه اهن و تلپ بي‌خودي‌ است...بي‌بي‌سي ، بعد اين‌همه وقت هنوز يك كنداكتور آدم‌وار ندارد...
خانوم اميري گرامي! دوست اي تا مي‌خواهد يادي از شما آورد به من مي‌گويد: فلاني! مطلب عشق‌ات را خواندي؟...راستي راستي شما عشق اين‌روزهاي من هستيد...ما اين‌روزها به يك برنامه‌ساز و مجري متبحر و خالص هم‌چون شما سخت نيازمنديم...

خانوم اميري گرامي! شما را براي كلمه كلمه‌ي احساسات پاك و انساني‌تان و براي ذره‌ذره‌ي صداي اهورايي‌تان دوست مي‌دارم و از راه دور بر قلم شريف شما و هم‌سر گرامي‌تان ،‌ آقاي هوشنگ اسدي ، بوسه مي‌زنم...