بي تو              

Saturday, October 31, 2009

انسانيت انديشه

روزهاي مزخرف انتخابات فقط براي من دشمن‌تراشي كرد...همين و بس...خاطرم هست يكي دو ماه پيش از انتخابات جمع چارنفره‌اي داشتيم ،‌ به قول دوستي chorjavon ، كه به مسافرتي رفتيم...در راه بازگشت ، نيمه‌هاي شب و در شرايط اوج خسته‌گي و بحث طولاني و خسته كننده‌ي مذهبي كه بنده از اساس هميشه از آن پرهيز داشته‌ام و پيچ بحث به شخص خميني دوباره بي‌تعارف شدم...دوباره مضطرب شدم...نظرات خودم را سفت و سخت گفتم و بي‌پرده توي صورت رفيق شليك كردم...دوست عزيزم كه پدر بزرگ‌وارشان از ملازمان آيت الله منتظري هستند ، خشم گرفتند و مرگ كمونيست‌ها را دركل بي‌هدف خواندند...مرافعه آن‌قدر بالا گرفت كه دو دوست ديگر سعي در آرام كردن جو كردند...و هركس به آن ديگري نصيحت مي‌كرد كه بحث را تمام كند...

ام‌روز بعد ماه‌ها دوباره آن جمع در كنار هم قرار گرفتند...همان دوستان به شوخي از روزهاي پس از مرگ‌ام گفتند...و البته همان دوستي كه با او مجادله پيش آمد به من صميمانه گفت: من فكر كنم براي مرگ علي خيلي گريه كنم...
حس خوبي است كه بداني وجودت هنوز براي كساني اهميت دارد...اين سه دوست ،‌ اصلاً اهل قر وفر و لعاب دادن نيستند...و حتي خيلي هم حال هم‌ديگر را مي گيريم..و من روي جديت حرف‌شان يقين دارم...

با خود مدت‌هاست مي‌گويم:

لعنت به اين حكومت كه فقط آدم‌ها را هي از هم دور و دورتر كرد...چه از بُعد مسافت و چه از حيث انسانيت...و من ديگر ذره‌اي حاضر نيستم ببينم به خاطر پاس‌داري از يك انديشه يا گروه يا مخالفت با انديشه يا گروه‌اي ديگر، انسانيت را زير پا بگذاريم...

هيچ‌وقت...هيچ‌وقت...هيچ‌وقت توي زنده‌گي ، كينه‌ي كسي را به دل نداشته‌ام و از هيچ‌كس...هيچ‌كس...هيچ‌كس رنجش‌اي نداشته‌ام...و تمام اين پلشتي‌ها را فقط و فقط زير سر مدل حاكميت مي‌دانم و والسلام...اگرچه تا آن‌جا كه بتوانم از احمق‌ها دور مي‌شوم...اگرچه احمق هيچ‌گاه موجب رنجش جسمي و روحي من نمي‌شود...فقط تير خلاص به ذهن‌ام شليك مي‌كند...پس به‌تر مي‌دانم كاري به كارش نداشته باشم...والسلام