اسكيسهاي زندهگي
ف. ميپرسد: شميده چهطور شده اينقدرحال و روزتُ خوش ميبينم؟...همه افسرده شدهايم و موقعاي كه همه خوب بوديم تو آشفته و داغون بودي...چي شده حالا؟...اونهم تو اين احوالات كه كسي دل و دماغاي واسهش نمونده...
ميگويم: ببين هاني ، اصلاً هم اينطوريا نيس...من ياد گرفتهم چيزايي كه روحامُ خراش ميده رو به چش يه روايت داستاني ببينم و براش موقعيت بسازم...آي حال ميده...مثلاً كليد تو سوراخ در خونه ميندازي و ميبيني يه كاريكاتوريست مث بوئينگ 747 رو تن نازك كايتوار خانومات افتاده و داره تبديلاش ميكنه به يه موشك كاغذي...اون موقع چه من غيرت نشون بدم و دخل كاريكاتوريست رو بيارم...چه مث وودي آلن خودمُ ول بدم رو تخت نرم شيبدار اتاق روانكاوي و بشينم با د.د.ت زخمهاي روحامُ بشورم و به شيوهي ايوب نبي از جراحتهاي روانام كرمزدايي كنم...ببوسمشون و بريزم تو يه قوطي فيلم از خاطرات و درشُ بذارم و بدم دست آزمايشگر ِقاطي مدفوع و ادرار...به جاي اينهمه پيچيدهگي غيرخطي ، از زندهگيم يه استوري بورد ميكشم و به مفاهيم به چشم بحران قاعدهگي نيگا ميكنم و ذره ذره از داستانهاي متعدد سر ريز ميشم و براي هر موقعيت توصيفاي سينمايي مينويسم و هي اسكيس ميزنم...
ف. ميگويد: اونوخ حالات خوب خوب شده؟...ميگم: اينطوري از تمام لحظات سينمايي زندهگيم استفادهي دراماتيك ميبرم...خوبيش اينه...
ميگويم: ببين هاني ، اصلاً هم اينطوريا نيس...من ياد گرفتهم چيزايي كه روحامُ خراش ميده رو به چش يه روايت داستاني ببينم و براش موقعيت بسازم...آي حال ميده...مثلاً كليد تو سوراخ در خونه ميندازي و ميبيني يه كاريكاتوريست مث بوئينگ 747 رو تن نازك كايتوار خانومات افتاده و داره تبديلاش ميكنه به يه موشك كاغذي...اون موقع چه من غيرت نشون بدم و دخل كاريكاتوريست رو بيارم...چه مث وودي آلن خودمُ ول بدم رو تخت نرم شيبدار اتاق روانكاوي و بشينم با د.د.ت زخمهاي روحامُ بشورم و به شيوهي ايوب نبي از جراحتهاي روانام كرمزدايي كنم...ببوسمشون و بريزم تو يه قوطي فيلم از خاطرات و درشُ بذارم و بدم دست آزمايشگر ِقاطي مدفوع و ادرار...به جاي اينهمه پيچيدهگي غيرخطي ، از زندهگيم يه استوري بورد ميكشم و به مفاهيم به چشم بحران قاعدهگي نيگا ميكنم و ذره ذره از داستانهاي متعدد سر ريز ميشم و براي هر موقعيت توصيفاي سينمايي مينويسم و هي اسكيس ميزنم...
ف. ميگويد: اونوخ حالات خوب خوب شده؟...ميگم: اينطوري از تمام لحظات سينمايي زندهگيم استفادهي دراماتيك ميبرم...خوبيش اينه...