بي تو              

Tuesday, December 12, 2006

هم‌‌آن‌طور که پيش‌بيني مي‌کردم و با چشمان خودم حرکات خزنده‌یِ برخي نهادها را از گوشه‌ها و درزها هميشه دنبال مي‌کردم...البته شايد به لطف صفت دوست گرامي‌ام به‌خاطر «هميشه بيدار» بودن‌ام...با يک چشم بسته رويا ديدن و با چشم ديگر مشاهده...انتظارات‌ام درست درآمد...شلوغی ِ دانش‌گاه اميرکبير در زمان سخن‌رانی ِ رييس‌جمهور ، بالاخره پيش‌درآمدي شد برایِ کله‌پا کردن احمدي‌نژاد ، پيش از به قدرت رسيدن دار-و-دسته‌یِ مصباح در رأس خبره‌گان ( هرم قدرت) که فاتحه‌یِ ره‌بري نيز با آن خوانده خواهد شد...تخريب يک رييس‌جمهور هيچ‌گاه در تاريخ سياسی ِاين کشور اين‌طور ‌سابقه نداشته است...در هيچ‌دوره‌اي اين‌قدر برایِ‌ يک چهره و پوشش يک شخصيت اين‌طور وقت گذاشته نشده است...اين‌قدر متن حرام نشده است...اين‌همه تخيل حرام نشده است... شک نبريد كه يک برنامه‌ريزیِ دقيق و حساب‌شده‌یِ از درون حکومت آن‌را هدايت مي‌‌كند ...البته در اين بازیِ خشن سياسي مي‌بايست منتظر پادتک‌هایِ دار-و-دسته‌یِ مصباح نيز باشيم...اما انتظار برخورد خصمانه و خشن از آن‌ها فعلاً كمي بي‌مورد است...اتفاقاً حالا نوبت سيمایِ متين و باوقار آن‌ها فرارسيده‌است...واقعه‌یِ دانش‌گاه اميرکبير يا به قول چپ‌چس‌ها زايش‌گاه مهندسين سياسي...پلي‌تکنيک سابق...فرصت خوبي برایِ‌مطلوميت بخشي به ان‌ها مي‌دهد و از طرفي اصلاح‌چي‌ها را وادار به رفتار دموكراتيك مي‌كند تا نشان دهند...اگرچه بي‌شك آغاز كننده‌یِ دعوا در پس پرده خودشان بوده‌اند اما به هيچ‌وجه به روش خشونت اعتقادي ندارند!!! ... برایِ‌ يک استاد رشته‌یِ مهندسي که حالا رييس‌جمهور هم شده است...زيادي عجيب نيست؟...من به چشمان خود در واقعه‌‌یِ کویِ دانش‌گاه خودزني‌هايي برایِ ايجاد بلبشو و نسق‌گيریِ خشن بعد آن شاهد بوده‌ام...فکر مي‌کنيد چه‌طور وقتي حتا دوکتور سروش بي‌اطلاع ِقبلي وارد شهري مي‌شود تا ميهمان جمعي باشد باز کتک نوش جان مي‌کند؟!...آيا برایِ کار سياسي حاضريد نقش گروه ميانه را بازي كنيد که هميشه بايد هزينه‌ها را تقبل کند و پياده‌یِ اين صفحه‌یِ شترنج‌اي باشد ؟...برخي را مي‌بينم که در حرکت‌هايي به ظاهر خودجوش عکس احمدي‌نژاد را آتش مي‌زنند...و برخي بسيار خودجوش‌تر با خشونت و فحش بر اين کار غير مدني و خشن...واكنش نشان مي‌دهند...نقش تفکرات چپ در دستان عده‌اي که با يک مقاله از هابرماس ( زبان‌شناس بازي‌گر با زبان) يا جويده‌هایِ چپ‌‌اي که آن‌قدر آش-و-لاش شده‌است و به ليبراليسم طعنه و تنه مي‌زند حتا...که شاخ درمي‌آوري وقتي با آن‌ها مواجه مي‌شوي...آن‌هم از سویِ جوانان‌اي که هنوز طعم سيلي را نچشيده‌اند و تا پدر کوچک‌شان ( پدرخانواده) به‌شان بگويد: تو...از خانه با قهر بيرون مي‌زنند...نقش گروه لمپن-روشن‌فکر-اي را آن‌چنان ناشيانه بازي مي‌کنند که در اين خسرالدنيا و الآخره‌گي مي‌بيني كه طفلکي‌ها بدجور حيران مانده‌اند...متوجه مي‌شوي كه خيلي زيبا وبي‌ان‌كه روح‌شان هم باخبر باشد برایِ‌ مشارکت و البته هم‌پيمانان ايشان ( ايادي رفسن‌جاني) بسيار حساب‌شده عمل مي‌کنند...آن‌ها ندانسته بازي‌چه‌یِ تحريک از بيرون و دعوت به آرامش دروغين مدني از درون شده‌اند که روشي‌ست تا جوانان به ظاهر تندرو ( هم‌اين قشر ميانه) را خوب بازي دهد...ياد آن گروه سارقان‌اي مي‌افتم که با هم‌دستی ِصندوق‌دار ، پول مي‌زنند و در يک شبيه‌سازیِ حرفه‌اي ، آن‌چنان طبيعي صندوق‌دار را زير باد کتک مي‌گيرند که سخت است بعدش باور کني که او هم‌دست‌شان بوده است...دوست‌اي که در يکي از ستادهایِ تبليغاتي دنبال يک لقمه نان حلال است!!! و کارچاق‌کن ايشان است، يکي دو شب پيش تماس گرفت و تعدادي نام به من پيش‌نهاد داد و از من خواست تا براي‌شان التماس دعا و راي جمع کنم...فرمودم‌اش: حتماً حاج‌آقا...پيروزي حتمي‌ست. به کوریِ چشمان دشمن...هم‌آن دوست ، برنامه‌یِ خود را برایِ يک جلسه سخن‌رانی ِ يکي از کانديداهایِ خبره‌گان در منزل او و در حضور خود من آن‌چنان با خنده تشريح‌ مي‌کرد که حضرت آيةالله نيش‌اش تا بناگوش بازمانده بود و مي‌گفت: مرحبا بر اين خبره‌گي...قرار شد در يکي از جلسات صحبت‌هایِ حضرت آيةالله يک آب‌اي گل‌آلود شود...تا چندتايي ماهی ِچاق و چله صيد شود...چند تا شعبان بي‌مخ جمع شوند و «مرگ بر» و کتک‌کاریِ نمايشي راه اندازند...خب هرکس ، عبوري از کنار آن مجلس هم بگذرد و اين نمايش را ببيند با خود خواهد گفت: حتماً آدم مهم‌اي بوده‌است که اين‌طور سر نخواستن‌اش دعواست...اما به نظرم حتا اين‌گونه بازي‌ها در جمهوریِ اسلامي ديگر جواب نمي‌دهد...نه اين‌که دست‌شان رو شده باشد...چون ثابت‌شده امت هميشه در صحنه هميشه در صحنه خواهد ماند... و برایِ به بازي گرفتن زياد لازم نيست فسفر بسوزاني...بيش تر از اين‌جهت گفتم چون دنيا کم‌حوصله‌تر از پيش شده است و دنبال بازي‌هایِ‌ نوين و شيرين‌تر و کم‌هزينه‌تر مي‌گردد...پس اروپا و امريکا در پی ِکم کردن اين شر و به ادبيات خودمان اين دست‌خر ( يعني ايران هميشه سرفراز ) هستند...چه با مشارکت ِمشارکتي‌ها...چه با حماقت ِحساب‌شده‌یِ دولت احمدي‌نژاد...

فعلاً مثال احمدي‌نژاد مثال گاوي‌ست که سر جاده ايستاده‌ است و راه را بند آورده است و هرچه بوق و فرياد و عربده بکشي فايده ندارد...با شليک تير هم دخل‌اش را بياوري باز بايد کلي زمان مصرف کني تا تن لش‌اش را از سر راه برداري...فعلاً که جوک ساختن از احمدي‌نژاد و فحش خوردن‌اش تا حدود زيادي از بار نگاه‌ها بر رویِ ‌خامنه‌اي و رفسن‌جاني و حتا خاتمی ِخوش‌تيپ كاسته ‌است...خاطرتان هست که چند وقتي‌ست ديگر قشر نخبه‌یِ ما کاري به کار ‌ره‌بري آن‌طور كه بايد و شايد كاري ندارند ؟...به نظر شما برنده‌یِ اين بازي کي‌ست؟...از من بپرسيد مي‌‌گويم: هر دو دسته...و بازنده‌یِ واقعي: همان قشر ميانه...