يك
دارم با خودم فکر مي کنم وقتي يک آدم ِخنده-رو مثل من بميره چهطور براش پيام تسليت بفرستم؟
مثلاً خوبه که: يک دسته گل پلاستيکي که به بویِ بَهبَه آغشته باشه برفستم دم مجلس ختماش که لایِ شاخههایِ پلاستيکيش و رو يه تيکه مقوا نوشته باشم:
« گه خوردي که مردي...حالا با کي بخندم؟ »
خوبه؟
آخه يه کم ميترسم...نکنه شب اول قبر به خوابام بياد و جواب بده:
« گه جد و آباء-ات بخوره...چش نداري ببيني دارم به ريشات ميخندم؟ »
آره حالا واقعاً ميخنده؟...حالا زد و از شانس گهمون خنديد...باز اينجاش هم زياد نميترسم.
ترس واقعي وقتيه که صبحاش از ترس برم هرچي ريش و پشم دارم از ته بتراشم...آخه هرچي باشه ديگه قضيه ناموسي ميشه و هيچ دوست ندارم کسي به ريشام بخنده.
مثلاً خوبه که: يک دسته گل پلاستيکي که به بویِ بَهبَه آغشته باشه برفستم دم مجلس ختماش که لایِ شاخههایِ پلاستيکيش و رو يه تيکه مقوا نوشته باشم:
« گه خوردي که مردي...حالا با کي بخندم؟ »
خوبه؟
آخه يه کم ميترسم...نکنه شب اول قبر به خوابام بياد و جواب بده:
« گه جد و آباء-ات بخوره...چش نداري ببيني دارم به ريشات ميخندم؟ »
آره حالا واقعاً ميخنده؟...حالا زد و از شانس گهمون خنديد...باز اينجاش هم زياد نميترسم.
ترس واقعي وقتيه که صبحاش از ترس برم هرچي ريش و پشم دارم از ته بتراشم...آخه هرچي باشه ديگه قضيه ناموسي ميشه و هيچ دوست ندارم کسي به ريشام بخنده.