....
@
Hi. My name is Eugene Gershin. Perhaps we have met online, but more probably you don't know me from Adam. I monitor blogs for SamsonBlinded, and came across your post.
I'd like to welcome you to look at Obadiah Shoher's blog. Obadiah - an anonymous Israeli politician - writes extremely controversial articles about Israel, the Middle East politics, and terrorism.
Shoher is equally critical of Jewish and Muslim myths, and advocates political rationalism instead of moralizing.
Google banned our site from the AdWords, Yahoo blocked most pages, and Amazon deleted all reviews of Obadiah's book, Samson Blinded: A Machiavellian Perspective on the Middle East Conflict.
Nevertheless, 170,000 people from 78 countries read the book.
Various Internet providers ban us periodically, but you can look up the site on search engines. The mirror www.samsonbllinded.com/blog currently works.
Please help us spread Obadiah's message, and mention the blog in one of your posts, or link to us from comb.ativeman.blogfa.com. I would greatly appreciate your comments.
Best wishes,
Eugene Gershin
اگر حافظهیِ تخمی ِمن اجازه بدهد اين جناب گرشوين را خواهم شناخت...اما اينکه ارجاع ميدهد به گذشتههایِ دور من ِبيخانمان...مسلهاي ديگر است...ادبيات لخ.م خيلي وقت است که به درک فرستادندش...چهکسي و چهرا؟...نميدانم و نميخواهم نيز بدانم...اما نام يوجينخان برايام بسيار آشناست...آيا براستي نظري قبلاً برایِ سايت او گذاشته بودم؟...بعيد نيست...اينجور نامههایِ حقوقبشر-اي در تخصص دوست عزيز-ام حامد است که خوب از پسشان برميآيد...
...دوستان لطف کنند عجالتاً به آدرسهایِ بالا رجوع نکنند...چون برایِ خودم هنوز کمي مشکوک ميزند... اما مخصوص متن نامه را گذاشتم تا شما هم بخوانيد و به خواهش دوست ناديده گرشوين عمل کرده باشم!! خير سر-ام.
@
پاراگراف پايانی رومان زيبای ِ رودين :
«
.
.
.
ظهر سوزان 26 ژوئن سال 1848 ، در پاريس ،که قيام کارگرهایِ ملي کاملاً سرکوب شده بود ، در يکي از کوچههایِ تنگ و باريک ناحيهیِ سن آنتوان يک گردان منظم پياده نظام در صدد فتح سنگربندیِ خيابانی ِ انقلابيون بود. چند تير توپ سنگر را متلاشي نموده و آن عده از مدافعان سنگر که جان سالم بدر برده بودند ، سنگر را ترک ميکردند.و فقط به فکر نجات جان خود بودند.در اين اثناء ناگهان بر فراز سنگر ،رویِ بدنهیِ فرو رفتهیِ واگن ترن اسبي ، مرد قد بلندي که نيمتنهیِ کهنهاي به تن داشت و شال قرمزرنگاي دور کمر-اش پيچيده بود با کلاه حصيري که موهایِ سپيد و نامرتباش را ميپوشاند نمايان گرديد.در يک دست او پرچم سرخ و در دست ديگرش شمشير کند و خميدهاي ديده ميشد.او با صدایِ نازک و هيجانزده شعار ميداد ، از سنگر بالا ميرفت و پرچم و شمشيرش را در هوا تکان ميداد.يکي ازتيراندازان هنگ « ونسان » او را نشانه گرفت و به سوياش شليک کرد...پرچم از دست مرد قدبلند رها شد و خودش مثل يک گوني ، عين اينکه خودش را به پایِ کسي انداخته باشد بهرو بهطرف پايين غلتيد...گلوله از وسط قلباش گذشته بود...
يکي از شورشيان فراري به ديگري گفت:
Tiens! on vient de tuer le polonaise! ( نگاه کن ، مرد لهستاني را کشتند ! )
ديگري گفت :
Bigre! ( بر شيطان لعنت! )
و هر دو بهطرف زيرزمين خانهاي که تمام کرکرههایِ چوبياش بسته بود و رویِ ديوارش آثار گلولهیِ توپ و تفنگ ديده ميشد دويدند.
اين « Polonaise » ـــ ديميتري رودين بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صص 240-239 رودين / ايوان تورگنيف / الک قازاريان / نشر ارغوان/ چاپ 1361
»
@
برایِ Pen-pal گرامي:
The eagle
He claps the crag with crooked hands;
Close to the sun in lonely lands,
Ringed with the azure world, he stands
The wrinkled sea beneath him crawls
He watches from his mountain walls,
And like a thunderbolt he falls
Lord Alfred Tennyson
@
وقتي اين صفحه را کاملاً باز کرديد رویِ مثلث سبز رنگاي که گوشهیِ سمت چپ بالایِ صفحه ميبينيد را بفشاريد تا مديا پليهر باز شود...کمي منتظر بمانيد...حالا نيوش جان کنيد.لطفاً به دقت به متن ترانه گوش کنيد...
Hi. My name is Eugene Gershin. Perhaps we have met online, but more probably you don't know me from Adam. I monitor blogs for SamsonBlinded, and came across your post.
I'd like to welcome you to look at Obadiah Shoher's blog. Obadiah - an anonymous Israeli politician - writes extremely controversial articles about Israel, the Middle East politics, and terrorism.
Shoher is equally critical of Jewish and Muslim myths, and advocates political rationalism instead of moralizing.
Google banned our site from the AdWords, Yahoo blocked most pages, and Amazon deleted all reviews of Obadiah's book, Samson Blinded: A Machiavellian Perspective on the Middle East Conflict.
Nevertheless, 170,000 people from 78 countries read the book.
Various Internet providers ban us periodically, but you can look up the site on search engines. The mirror www.samsonbllinded.com/blog currently works.
Please help us spread Obadiah's message, and mention the blog in one of your posts, or link to us from comb.ativeman.blogfa.com. I would greatly appreciate your comments.
Best wishes,
Eugene Gershin
اگر حافظهیِ تخمی ِمن اجازه بدهد اين جناب گرشوين را خواهم شناخت...اما اينکه ارجاع ميدهد به گذشتههایِ دور من ِبيخانمان...مسلهاي ديگر است...ادبيات لخ.م خيلي وقت است که به درک فرستادندش...چهکسي و چهرا؟...نميدانم و نميخواهم نيز بدانم...اما نام يوجينخان برايام بسيار آشناست...آيا براستي نظري قبلاً برایِ سايت او گذاشته بودم؟...بعيد نيست...اينجور نامههایِ حقوقبشر-اي در تخصص دوست عزيز-ام حامد است که خوب از پسشان برميآيد...
...دوستان لطف کنند عجالتاً به آدرسهایِ بالا رجوع نکنند...چون برایِ خودم هنوز کمي مشکوک ميزند... اما مخصوص متن نامه را گذاشتم تا شما هم بخوانيد و به خواهش دوست ناديده گرشوين عمل کرده باشم!! خير سر-ام.
@
پاراگراف پايانی رومان زيبای ِ رودين :
«
.
.
.
ظهر سوزان 26 ژوئن سال 1848 ، در پاريس ،که قيام کارگرهایِ ملي کاملاً سرکوب شده بود ، در يکي از کوچههایِ تنگ و باريک ناحيهیِ سن آنتوان يک گردان منظم پياده نظام در صدد فتح سنگربندیِ خيابانی ِ انقلابيون بود. چند تير توپ سنگر را متلاشي نموده و آن عده از مدافعان سنگر که جان سالم بدر برده بودند ، سنگر را ترک ميکردند.و فقط به فکر نجات جان خود بودند.در اين اثناء ناگهان بر فراز سنگر ،رویِ بدنهیِ فرو رفتهیِ واگن ترن اسبي ، مرد قد بلندي که نيمتنهیِ کهنهاي به تن داشت و شال قرمزرنگاي دور کمر-اش پيچيده بود با کلاه حصيري که موهایِ سپيد و نامرتباش را ميپوشاند نمايان گرديد.در يک دست او پرچم سرخ و در دست ديگرش شمشير کند و خميدهاي ديده ميشد.او با صدایِ نازک و هيجانزده شعار ميداد ، از سنگر بالا ميرفت و پرچم و شمشيرش را در هوا تکان ميداد.يکي ازتيراندازان هنگ « ونسان » او را نشانه گرفت و به سوياش شليک کرد...پرچم از دست مرد قدبلند رها شد و خودش مثل يک گوني ، عين اينکه خودش را به پایِ کسي انداخته باشد بهرو بهطرف پايين غلتيد...گلوله از وسط قلباش گذشته بود...
يکي از شورشيان فراري به ديگري گفت:
Tiens! on vient de tuer le polonaise! ( نگاه کن ، مرد لهستاني را کشتند ! )
ديگري گفت :
Bigre! ( بر شيطان لعنت! )
و هر دو بهطرف زيرزمين خانهاي که تمام کرکرههایِ چوبياش بسته بود و رویِ ديوارش آثار گلولهیِ توپ و تفنگ ديده ميشد دويدند.
اين « Polonaise » ـــ ديميتري رودين بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صص 240-239 رودين / ايوان تورگنيف / الک قازاريان / نشر ارغوان/ چاپ 1361
»
@
برایِ Pen-pal گرامي:
The eagle
He claps the crag with crooked hands;
Close to the sun in lonely lands,
Ringed with the azure world, he stands
The wrinkled sea beneath him crawls
He watches from his mountain walls,
And like a thunderbolt he falls
Lord Alfred Tennyson
@
وقتي اين صفحه را کاملاً باز کرديد رویِ مثلث سبز رنگاي که گوشهیِ سمت چپ بالایِ صفحه ميبينيد را بفشاريد تا مديا پليهر باز شود...کمي منتظر بمانيد...حالا نيوش جان کنيد.لطفاً به دقت به متن ترانه گوش کنيد...