Imagine-illusions
ميشود خاطرهیِ خوشاي داشت در كنار خوردنگاه اگر به شاشگاه هم انديشيده باشيم...خيلي خوبتر ميشد اگر كردنگاه هم كمي آنورتر ميبود.
وقتي به چروكایِ رو صورت اين اين نيني كوچولو تو هشتاد سال بعدش فكر ميكنم كه پير شده و زير بغلاشُ گرفتهن پيش خودم ميگم: آخه اينجور عكسها چه فايدهاي دارن؟!...خوش به حال خودم كه يه بار رانندهیِ از اون اتوبوس دو طبقههایِ خدابيامرز نميدونم چي شد كه ازم پرسيد: مامانام زنامِ؟...يه بار هم يه نقاش ديوار كه داشت لب خندان خميني رو درشت رو ديوار گلي رنگ ميكرد ، به بابام اشاره كرد و گفت: دست داداشاتُ بگير نره اونور خيابون؟
خوشبختي از اين بالاتر؟...حالا بشين هي زرپ و زرپ عكس بگير. با تو-ام عكس نگير بابا.
خوشبختي از اين بالاتر؟...حالا بشين هي زرپ و زرپ عكس بگير. با تو-ام عكس نگير بابا.