بي تو              

Friday, January 19, 2007

مباني نشر و ويرايش يا به چه‌كساني جايزه بدهيم؟

اين يادداشت بهزاد كشميري را يادتان هست؟...چه با ادعایِ بي‌طرفانه‌گي نوشته بود!؟ يادتان باشد بهزاد كشميري هم‌آن كسي‌ست كه فضایِ مجازیِ پلنگ خانوم به لطف و ياریِ هم‌او تهيه شده بود...پس اين‌جا دنبال روباه و دم‌اش هم بايد بود...اشكالي دارد؟...قضاوت پایِ خودتان...منظور هم دم وهم شاهد است...برداشت بد نكنيد...فقط نمي‌دانم چه‌را هركس يك نقدي را آغاز مي‌كند، نرم و مهربان مي‌آغازد و از يك‌سوم ابتدايي كه به سلامتي عبور نمود، مخاطب را هاج و واج مي‌گذارد كه آيا اين‌همان نوشته قبلي‌ست؟...شما هم دو سوم پايانی ِنوشته‌یِ آقایِ‌ كشميري را بيش‌تر مدنظر داشته باشيد تا مانند من دچار دوگانه-گي نشويد...به شرط آن‌كه رقم حرف حساب ايشان بيش‌تر از دري‌وري‌هایِ احتمالی ِقاضي ربيحاوي باشد...

آيا نوشتن اين‌‌كه: « من به گوش خودم شنيدم در مراسم فوت يك نويسنده ( نام و نشان دقيق ندهم) وقتي رضا براهني از كنار گلشيري مي‌گذشت ،‌زنده‌ياد گلشيري، دقيقاً‌ به او گفت: كس‌كش»...آيا اين خاطره نشان از خاله‌زنك بودن من يا دست‌كم حب و بغض من دارد؟...يا اين‌كه بيش‌تر در پی ِرابطه‌یِ مع‌الفارق هم‌بستریِ كنوني، سعي دارد دليل افتراق رخت‌خواب‌هایِ دي‌روز را نيز بكاود؟...شايد هم از نيت پليدي باشد كه احياناً‌ از بيان آن منظور داشته-ام؟...چه‌راكه خبري تحليل نشده و خاله‌زنكانه كه به گمان‌ام براهني هم خود روح‌اش از آن خبر نداشته است را به عموم اعلان كرده‌ام...البته هيچ بعيد نيست خود براهني نيز به قوه‌یِ شهود قزل‌آلايي مانند بنده رسيده بوده باشد ( قدرتي‌كه اين‌روزها زياد تویِ دست-و-بال همه هست)...پس اگر چنان‌چه زماني خواسته باشد از درب ديگري خارج بشود هيچ بعيد نيست در جواب آورده باشد: « كس‌كش باباته!» ...مانند ذكر حق، خودواخودي بر زبان وي و از ناخودآگاه‌اش جاري شده باشد...هيچ بعيد نيست...نويسنده جماعت از قدرت و توان بالايي برخورداند...پس لطفاً‌ هم‌آن خبر نخستين مربوط به «كس كش» كه تنها يك خبر خام و غير تحليلي‌ست عجالتاً بپذيريد تا بل‌كه خبر بعدي خودش يك‌روز به لطف دادار بزرگ به وقوع بپيوندد.


مرتبط1:

آي ننه! چه حالي مي‌دهد خواندن اين صفحه...يادش ياد باد...سردوزآمي كه بود و چه شد؟...خداوندا ، خداوندان تعامل امروز را بيامرزاد...حالا رابطه‌یِ سختْ حسنه‌یِ حسين نوش‌آذر و اكبر سردوزآمي حيرت‌انگيز است يا من هنوز معنایِ تعامل را درنيافته‌ام؟...يا اين‌كه چون ديگر كورش اسدي از ميان سه‌تفنگ‌دار نمي‌نويسد ، سخت خرسندم؟...كدام‌شان؟

مرتبط2:

مباني نشر و ويرايش

صرف/دستور