بي تو              

Thursday, February 8, 2007

برش‌هايي كوتاه از «سراهت» يا «اوسا عَلَم عَلَم؟»

چندي پيش سه فعال زنانان كه قصد سفر چندروزه به هند داشتند ، در فرود‌گاه مهرآباد دست‌گير مي‌شوند...و روانه‌یِ بازداشت‌گاه اوين...كه به زعم يكي از ايشان بازجوهایِ پليد و مردصفت!! به جایِ ان‌كه آنان را تشويق كنند تا سر خودشان را به ميزهایِ آهني بكوبانند و نفله شوند و يا زير دوش آب گرم و لطيف حمام سكته قلبي بزنند يا آن‌كه زبان‌ام لال اوخ بشوند ، زرشك‌پلو با مرغ نوش جان تناول مي‌كنند.اما باز فعال مذكور سخت دل‌پري دارد...روضه هنوز تكميل نشده‌است...تكه‌هايي را براتان گزينش كرده‌ام تا حسابي عمق فاجعه را دريابيد:
«
این دست تجربه ها نتایج خوبی برای خود آدم دارد. یکی از نتایج این است که معیاری دستت می آید تا دوستان و دور و بری ها را بسنجی. میان این دریای مهربانی، نکته های غمگین کننده ای هم بود. کسانی هستند ادعای حقوق بشر و حقوق زنان آنها افلاک را برداشته است، بعد حتا از انعکاس خبر نیز سرباز زدند. می دانستم حقوق بشر آنها گزینشی است، اما اینکه حتا خبری را منعکس هم نکنند....به قول دوستی بابا دیگه آخر ارزش خبری که بود!....یا دوستانی بودند که حتا ایمیلی هم نزدند...برایم تجربه خوبی بود تا در انتخاب دایره دوستان بیش از این وسواس داشته باشم.
.
.
.
.
پ.ن: من اینجا خیلی خواهشی نداشته ام. این بار اما خواهشی دارم، ازتون درخواست می کنم به این پست لینک بدهید تا تعداد بیشتری بدانند که آنچه حسین درخشان ادعا می کند ذره ای صحت ندارد و مثل همیشه در راستای دروغ ها، تهمت ها، انگ ها و پرونده سازی های این آقا است. آن هم درست در این برهه که ما باز برو و بیا و بازجویی و دادگاه داریم. ممنونم :)

»

اما در خلال نظرات خواننده‌گان هم‌آن ادعاهایِ جناب «حسين درخشان» که بانی ِخير شده بودند تا برایِ يک فعال زنان خيريه و اعانه‌یِ محبت جمع کنيم...يک نظر از بقيه چشم‌گيرتر بود...

آن نظر را هم مانند يک دسته گل براتان چيده‌ام...به نکات دقيق‌اي اشاره شده است...


«
پاکان : واقعا جالب است که اینها قبل از رفتن بهشان تذکر و یا اخطار داده شده بود که به این جریانی که می خواهند بروند، نروند، چون بودار است. اگر کسی نداند ، ما اینجا (خارج از کشور) بهتر از هر کسی میدانیم که چه کسانی چند ماه پیش با ساسان قهرمان (مسئول سایت گذار) تماس گرفتند و ایشان هم که از شدت بی پولی و بیکاری بهر دری میزد، بلافاصله پیشنهاد آنان (حقوقش را سالی 70 هزار دلار تعیین کرده اند و بقول دوستی ارزشش بیش از این هم نبوده است!) را قبول می کند و با افرادی برای همکاری در نوشتن مقالات تماس می گیرد. قراری که فریدام هاووس با ساسان گذاشته بود، مبنی بر این بوده است که به هر نویسنده ای برای مقاله اش پول نیز پرداخت شود. البته من واقعا نمی دانم که ساسان این پول را به نویسندگان مقالات می دهد، یا خیر، یا همه را به جیب خود می ریزد. بهرصورت اصلا نمی توانم بگویم که نویسندگان پول می گیرند یا خیر، چون نمی دانم. چیزی که می دانیم اینست که فریدام هاووس به گردانندگان "گذار" حقوق می پردازد. تعیین خط و خطوط سایت را هم که در ابتدا گشاد گذاشته بودند، هم اکنون رفته رفته با کنترل بیشتری از سوی فریدام هاووس صورت می گیرد. - برای من جالب است که این خانم ها 12 نفر بوده اند که می خواستند به آن برنامه بروند، ولی با اخطار ماموران اطلاعاتی، تعدادی منصرف می شوند و فقط همین سه خانم پاشون را در یک کفش می کنند که بروند! چرا؟ چرا وقتی می دانند خطر دستگیری آنهم به شکل صددرصدش در انتظار آنها بوده است، همچنان اقدام به رفتن می کنند! پشت این خانم ها به کجا گرم بوده است؟ چه کسانی از نادانی و حماقت این خانم ها می خواسته سوء استفاده کند؟ شاید این یا یک جریانی در داخل حکومت است که به اینها دلگرمی داده و مثل طعمه آنها را جلو قفس ببرها انداخته و یا از بیرون کشور، کسانی آنان را تشویق و ترغیب به این سفر کرده اند، علیرغم تمامی خطراتش!.. - .در عین حال بنظر می رسد که این خانم ها برای وزارت اطلاعات هم تبلیغ مفت و مجانی و خوبی انجام داده اند. این جالب است و برای بار اول است که می شنوم وزارت اطلاعات قبل از رفتن افراد به جلساتی که مضر تشخیص می دهد، قبلا به کسی هشدار دهد. بنظرم یا گذاشته افراد رفته اند به این جلسات ( مانند برلین) و در بازگشت دستگیرشان کرده اند و یا بدون هشدار قبلی در هنگام پرواز در فرودگاه دستگیرشان کرده است( خواهر زاده دکتر نصر برای مثال) این خانم ها تبلیغات خوبی دانسته و یا ندانسته برای دستگاه اطلاعات جمهوری اسلامی انجام داده اند چرا که بعداز بازداشت بلافاصله در وبلاگ خود(شان) شروع می کنند، به افشاگری راجع به دستگیریشان!!!! خدایا یک "ماشین حساب سیاسی" نصیبمان کن که تمامی این معادلات را بتوانیم بریزیم در آن و جواب مسئله را بگیریم . من هیچ توهین به این خانم ها نمی کنم، چون آنها را نمی شناسم . ولی سیاست را می شناسم و می دانم که برخی از آن چه بیرون می دهند. ضمن آنکه این خانم ها باید بسیار عاقلانه تر از این عمل می کردند. راجع به سرنگونی جمهوری اسلامی هم من فکر می کنم، این توهین به شعور مردم ایران است که با دخالت خارجی چه از نوع حمله نظامی و یا دخالت مخملی، بخواهیم رژیم را عوض کنیم.
»
.
.
.
دوباره ، دل‌ها را روانه‌یِ شيادي‌هایِ ادبی ِجناب کتاب‌لاگ مي‌کنيم:


يکي از مخاطبان ايشان از قضا که خودم از نزديک هم مي‌شناسم‌شان به دليل dose بسيار بالایِ دل‌پر-اي نويسنده را دعوت مي‌کند تا جواب اين دل‌پریِ جناب کتاب‌لاگ... را در خود وب‌لاگ‌‌اش و به صورت پاورقي‌ و شماره‌دار بخوانند...

اما آن‌جا هم يک نفر ناشناس ، نظر فوق‌العاده جالب‌اي مي‌گذارد که متأسفانه نويسنده‌یِ دل‌پر به پته پته مي‌افتد و جواب ِ«دماغ ‌سربالا» مي‌دهد...انگار که فشار خون چند اونس بالا رفته باشد و خون دماغ‌اش کرده باشد...آن تکه نظر را هم براتان گل‌چين مي‌کنم:

«
پونه جان ببخشيد كه اسمم رو نمي گويم. فكر مي كنم چندان فرقي هم نداشته باشد. در جريان ماجراي حسين و شكراللهي گريزي هم به ماجراي نوشي زدي.
بهتر است كمي فكر كني كه كي از اول نوشي را بزرگ كرد و باعث شد خيلي ها به دام او بيفتند؟ مگر همان سپينود نبود كه مرثيه برايش مي نوشت و همه رو مورد شماتت قرار مي داد كه چرا كسي به فكر نوشي نيست؟ مگر همين گروه شما نبود( گروه هفت نفره ي زنان بي همسر) كه به هر كه نوشي را افشا مي كرد چنگ و دندان نشان مي داديد و خرابش مي كرديد؟ شما . آهو.. سپينود. زن تنها. خانم دكتر مسرت اميرابراهيمي. حتي خانم منيرو رواني پور. و بقيه آقايان احساساتي و ظاهر بين و دهان آب افتاده.
شماها نقش زيادي داريد در گول خوردن مردان و مردم زيادي در وبلاگستان.
من اصلا تقصير نوشي نمي دانم. او گرگ اين اجتماع بود و بلد بود چطور با آه و ناله و خر كردن مردم پول درآورد . فرناز سيفي را ديدي كه چطور سينه برايش چاك داد و او را به صرف اينكه نوشي به او زنگ زده بود مظلوم خطاب كرد. حالا فرناز يه دختر بچه و بي فكر و عاشق معروفيت و يك چهره ي پوشالي ست. اما من از گروه شما توقع نداشتم. شما در بزرگ كردن او مقصريد. دليل اينكه شما نتوانستيد در افشاي او موفق باشيد همين بود. نمي شود كسي را چند ماهه به عرش برد و بعد گفت ببخشيد اشتباه كرديم نوشي جايش نه در عرش كه زير فرش است.
خيلي بايد بگذرد تا شما بفهميد كه مردم ما چطور عقلشان به چشمشان و به دهان ديگران است.
كافي ست كه گذري بر نظرخواهي فرناز سيفي و نظرهاي قديمي نوشي بيندازيد بيندازيد تا ببينيد چطور مردم بي فكر و فرهنگ ما چطور با چاپلوسي و مدح كردن مي خواهند خودشان را بالا بكشند. يه زماني فكر مي كردند نوشي فردا لابد وزيري وكيلي مي شود و به دردشان مي خورد. حالا همان فكر را در مورد فرناز سيفي دارند و پس فردا يكي ديگر! و داستان همچنان ادامه دارد
»
.
.
.
حالا همه‌یِ اين‌ها را در کنار هم قرار دهيد...از اين‌همه گزاره‌یِ ظاهراً بدون ربط و علت چه‌چيزي دست‌گيرتان مي‌شود؟

پرسش نامربوط :

آيا گزينه‌یِ حمله‌یِ نظامی ِآمريکا گزينه‌یِ معقول و درست‌اي خواهد بود؟
.
.
.
خواهش مي‌کنم همه‌یِ passage-ها را از نو ، مانند يک بازیِ «فکربکر» ، در کنار هم بچينيد...
چه‌چيزي دست‌گيرتان مي‌شود؟

رنگ‌ها درست درآمده‌اند؟