بي تو              

Sunday, April 8, 2007

ادوارد باند و اخلاق خشونت

کريستين بوون

دانش‌آموخته‌یِ آموزش‌گاه تياتر پيش‌رفته A.R.T./ MXAT


ادوارد باند مي‌گويد:«من همان‌طور از خشونت مي‌نويسم که جين آستين از نزاکت مي‌نوشت.»
خشونت‌اي‌ آشکار نمايش‌هایِ باند را دربر مي‌گيرد. اما اين خشونت مهار شده‌ است و تحريک‌آميز نيست.
«خشونت، جامعه‌یِ ما را شکل داده است و به خود مشغول داشته است. و اگر نمي‌خواهيم مانع از آن بشويم به اين دليل است که آينده‌اي نداريم. مردم اما مي‌خواهند نويسنده‌گان از نوشتن درباره‌یِ خشونت دست بردارند. درصورتي‌که نوشتن درباره‌یِ خشونت اصلاً غيراخلاقي نيست.»

ادوارد باند به تاريخ 18 جولایِ 1934در يک خانواده‌یِ کارگري و در لندن به دنيا آمد.... در کارهاي‌اش ، خاطرات کودکی ِاو از بمباران‌هایِ جنگ دوم جهاني ، ديده مي‌شود. باند زماني‌که وينستون چرچيل درباره‌یِ صلح سخنراني‌ مي‌کرد را به ياد مي‌آورد که صدايي در سر-اش به او مي‌گفت:«حالا حالا ها زنده خواهي ماند». او وقتي به محدوديت و فقر آموزشي در محل زنده‌گي‌‌اش و به سرکوب طبقه‌اي که از آن بود ، آگاهي يافت ، در سن پانزده‌سا‌لگي‌، مدرسه را رها کرد.او مي‌گويد:«طبقه‌یِ کارگر هم‌چون عقده‌اي سرکوفته هميشه در ما زنده ماند.آن‌ها با اين روش ما را به جُرم و تحقير يک‌ديگر وامي‌داشتند.».و اين خود دليل‌ بر نقشي‌ست که مدام مبارزه‌یِ طبقاتي و تنگناهایِ اقتصادي در آثارش بازي مي‌کند. «من به نيرویِ طبقاتي‌ام مجهز بودم و هيچ‌گاه از نقاط ضعف‌اش هراسي به دل نداشته‌ام.من با نوشتن خود به آن ‌واقعيت مي‌بخشم.»

در سال 1958 او به اولين گروه از نويسنده‌گان تياتر رويال کورت لندن پيوست. رويال کورت، همان گروه‌اي بود که در سال 1956 توسط جورج دِوين پايه‌گذاري شد، و آنان را به نوشته‌هایِ اعتراضي و شورش‌گرانه برمي‌انگيخت.با خشم به گذشته بنگر 1 جان آزبورن در سال 1956،که پيش‌تاز دگرگونی ِ درام بريتانيايي به‌سمت يک زيبا‌شناسی ِخشن بود ، بعدها الگویِ نوشته‌هایِ باند شد.

رويال کورت به سال 1965 با اجرایِ نجات يافته‌ 2 ادوارد باند، فضاحتي به پا کرد.نجات يافته داستان جواناني را باز مي‌گويد که چنان نظام اقتصادیِ بي‌رحمي سرکوب‌شان مي‌كند که به هيولا تبديل مي‌شوند. در قرن شانزده‌ام ميلادي موضوع نظارت بر نمايش‌ها با لُرد چمبرلين بود. گرچه از سال 1737 روزنه‌اي در اين نظارت صحنه‌اي به وجود آمد و از آن پس تماشاچيان ،مي‌توانستند « اشباح» ايبسن، «چشم‌اندازي از پل» آرتور ميلر، و نيز «گربه رویِ شيروانی ِداغ» نيز ببينند. يکي از موارد مميزي‌هایِ چمبرلين‌اي مربوط به نجات يافته بود که داستان سنگ‌سار کودکي درون کالسکه‌اش بود.اما باند حتا به تغيير يک کلمه هم رضايت نداد.چه‌راکه درخواست به حذف صحنه‌یِ مرکزي يعني لطمه به نمايش. رويال کورت پذيرفت. پس آنان، با تنها نام موقت‌ایِ باش‌گاه خود يعني جامعه تياتر‌یِ انگليس، نجات يافته را رویِ صحنه بردند، و اولين باشگاه‌اي شد که به خاطر اجرایِ نمايش ممنوع‌اي توقيف مي‌شود. به رغم دفاع پرشور از کارگردان اثر، اوليور لارنس ــ يعني کارگردان هنریِ تياتر ملي ــ دادگاه ، جامعه‌یِ تياتریِ انگليس را مجرم شناخت و حکم تعليقی ِانحلال گروه به‌جرم نقض قوانين لُرد چمبرلين به آنان ابلاغ شد.

اما تنها مخالف، قانون چمبرلين نبود. بل‌که منتقدين نيز آن‌ را نمايش‌اي «منفور و تهوع‌آور» توصيف کردند که توسط مشت‌زناني فراري بر رویِ صحنه اجرا مي‌شد. زماني‌که پنه‌لوپ گيليات ،منتقد آبزرور، درنوشته‌اي ستايش‌آميز، نمايش را «نهايت توانايی ِچماق انسان» توصيف کرد ، تکه يادداشت‌هايي از روزنامه‌اي به دست‌اش رسيد که تصوير بي‌سر فرزندش را آغشته به جوهر قرمز نشان مي‌داد. گيليات پاسخ داد:«معترضين مي‌خواهند با خشونت‌اي جنگ‌طلبانه، خشونت را نفي ‌کنند.»

نمايش بعدیِ باند و محصول رويال کورت صبح زود (1967) نام داشت. هجويه‌اي سوررئال از قدرت دولت‌اي که ملکه‌اش يعني ويکتوريا زني هم‌جنس‌گرا و آدم‌خوار بود. کسي‌که شاه‌زاده آلبرت را مي‌کشد و با فلورانس نايتينگل رابطه برقرار مي‌کند.در اين زمان مميزیِ چمبرلين متن را به ضميمه‌یِ يک يادداشت بازگرداند: « اين نمايش نمي‌تواند اجرا شود.» کارگردان هُنریِ رويال کورت، ويليام گَسکيل، دوباره متن را برایِ اجرا دست گرفت، اما باز با اخطار سانسور مواجه شد.او که نمايش را برایِ شب زمان‌بندي کرده بود، آن‌را در يک عصر برایِ تماشاچيان خصوصي نمايش داد که تله‌فون‌اي دعوت‌شان کرده‌ بود.در سال 1968 با فشار دو جناح چپ و راست و در ادامه‌یِ نگراني از روند آزارها‌یِ سانسور و آسيب‌رساني به کيفيت درام ، مجلس، لغو قانون سانسور در تياتر را تصويب کرد.

باند با نوشته‌هايش هم‌چنان بنگاه بريتانيايي را کلافه مي‌کرد.او در نمايش لير (1971) ،ليرشاه ِ شکسپيه‌ر را حسابي اوراق کرد. و در جانمي جان: صحنه‌هايي از پول و مرگ (1973) شکسپيه‌ر را سرمايه‌داري آزمند نشان داد که از امضایِ قوانين اجاره‌نشيني سر باز مي‌زد ( بر اساس واقعيتي تاريخي). ديدگاه نويسنده اصلاً به معنایِ افتراء به شاعر 3 نبود.اما تعهد اجتماعی ِنويسنده را به تأمل وامي‌داشت.به عقيده‌یِ باند « اگر شما يک شخص ناروايي هستيد، دليلي ندارد با فرهنگ‌سازیِ شما هم تضادي داشته باشد يا با تمدن‌سازیِ شما، با استعداد شما در ساختن جملات شگفت‌آور 4، با خلق شخصيت‌ها و شوخي‌هایِ شگفت‌آور، تنها شما خودتان را نابود خواهيد کرد.و به همين دليل امروزه نويسنده‌اي در حضور عموم ورق‌هايش را رویِ ميز مي‌چيند، و مي‌گويد:
اين‌ها پيامد زنده‌گی ِخودتان است؛ آن‌ها اجتناب ‌ناپذيرند.اگر شما بخواهيد از خشونت بگريزيد،نمي‌گوييد که خشونت غلط است.در واقع ابزار توليد خشونت را تغيير مي‌دهيد.»

باند در نمايش‌هایِ جنگي (1985) ، يک سه‌گانه از فاجعه‌یِ جنگ هسته‌اي ،حتا به مضمون‌اي بيش‌تر سياسي روي آورد. پيش‌تر اين نمايش‌ها در دانش‌گاه پالرمویِ سيسيل بداهه‌وار و کارگاهي شکل گرفته بود.جايي‌که دانش‌جويان‌ باند به دستور او ‌بايست سربازي را درخيال خود مي‌پروراندند تا از ميان يک غريبه و برادر خود ، به اجبار يکي را برایِ کُشتن برگزيند.در آن‌ کارگاه تمام دانش‌جويان برادر خود را انتخاب کرده بودند. باند فريفته‌یِ اين تناقض شده بود. او اين صحنه‌یِ بداهه را با سومين بخش سه‌گانه يعني صلح کبير تلفيق داد. در کل اثر اين پرسش که در چنين شرايطي اغراق‌آميز چه بايد کرد و انسانيت‌مان چه معنايي مي‌يابد، دميده شده‌است. نمايش‌هایِ جنگي و جانمي‌جان... نمايش‌هايي هستند که تلاش دارند تا دامنه‌یِ اين‌گونه مسائل گسترش يابد....حيوانات از رویِ غريزه مجبور به عملي هستند؛ اما جبر انسان‌ها آن‌گونه که خود به جهان‌شان معنا مي‌دهند، شکل مي‌گيرد.سَن آگوستين مي‌گفت:« عشق و عمل خود آن ‌چيزي‌ست که طالب آنيد.». هيملر 5 مي‌گفت:«من يهوديان را بدون عشق به اتاق گاز مي‌فرستم». اين همان تناقض اساسي و بازمانده از گونه‌یِ حياتي در آدمي‌ست. ما را برآن مي‌دارد تا تعريفي جديد از بشريت ارائه دهيم.

بنا به اعتقاد باند تياتر ساز ِتغيير لحن است، در کارهايش مدام خلاف جريان اصلی ِ تياتر،يعني جنبه‌یِ اقتصادیِ آن،عمل مي‌کند.او با رابطه‌اي پرتنش ، گاه کوک و گاه ناکوک، دو تياتر برجسته لندني،تياتر ملي و کمپانی ِسلطنتی ِشکسپيه‌ر، و حتي خود رويال کورت ، را با خويش همراه مي‌سازد.يعني همان‌هايي که باند معتقد است، تياتر را بي‌مايه مي‌کنند.با اين حال او امروزه، منبع الهام خيلي از نويسنده‌گان جوان بريتانيايي است. از جمله سارا کين که نمايش‌نامه زهرماري ( اجرایِ رويال کورت) را مي‌نويسد.يک فرياد اعتراضي- انتقادي ، پس‌از نجات يافته ،که در سي‌سال گذشته شنيده نشده بود.او بار ديگر اين جمله را تکرار کرد که: «شما مجبوريد به اوج وضعيت‌اي دراماتيک برسيد».« تياتر يوناني در تراژدي‌هايش، از چيزهايي خيلي خيلي عظيم مي‌گفت.آنان از به‌ترين چيزي مي‌گفتند که هنوز زاده نشده بود، اما اگر بداقبالي به آنها روي مي‌آورد، به‌ترين چيز مرگ يک جوان مي‌شد.و يک‌صدا مي‌گفتند: هورا و در جشن و سرور فرو مي‌رفتند.چه‌را؟ چون آنان مي‌بايست با عظيم‌ترين وضعيت رو به ‌رو شوند.نه در آشوويتس که در همين رويال تياتر....اگر شما نمي‌توانيد با هيروشيما روبه‌رو شويد، بدانيد که در نهايت با خود هيروشيما پايان خواهيد يافت.»

باند در سال 1993 نمايش تلويزيونی ِزندان اولي(Olly) را در جواب پايان جنگ سرد نوشت.« اين روي‌داد يک رهايی ِبزرگ نبود، چه‌راکه اگر شما يک سوسيال‌ايست باشيد، مردم به شما مي‌گويند:برو به شوروي.و شما را وادار به جر و بحث با آنان مي‌کند. آن استالين‌ايسم نظر و خواسته سوسيال‌ايسم نبود.من پي برده‌ام که اساساً درام امروزمان بسيار زياد از نظريه‌یِ يک جامعه‌یِ سوسيال‌ايست‌اي خارج شده است.من پي بردم به اين که چه‌را نياز داشتيم با صحبت درباره دموکراسی ِکاذب‌مان بدانيم: زندان‌هایِ جامعه‌مان کجاست؟ ما گولاگ 6 نداشتيم.اما لازم بود تا روش‌هایِ ساخت همان نوع زندان‌ها را بيابيم که خود به داشتن‌شان اقرار کرده‌اند. در اين‌جا خط مشی ِنمايش اين بود که مانع از پديد آمدن آن شود.»

زندان اولي اشاره‌یِ مو به مو به قلعه‌اي با پنجره‌هایِ نرده‌کشيده و بتوني نيست.اما از دسيسه‌هایِ دست‌گاه‌اي مي‌گويد که با کارگران فقير بدرفتاري کرده، و آنان را در حالتي رخوت‌انگيز نگاه مي‌دارد.اولي مي‌توانست کودک هريک از آن قلچماق‌هایِ «نجات يافته» باشد، که باند با انتخاب نام دقيق‌ آن واکنش دانش‌گاه تاريخ‌اش را بر‌انگيخت.باند مي‌گويد که « او يک مرد چوب‌کبريت‌اي است.».يک «O» به جایِ سر، دو «L» به‌جایِ بازوان،يک «Y» وارونه به جایِ پاهای‌اش 7 .«اين يعني هرکسي.يعني هر زنداني.که برایِ من همان دموکراسیِ کاذب است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تمام پانوشت‌ها از مترجم است.
1
ــ اين اثر را پيش‌تر زنده‌ياد کريم امامي به فارسي برگردانده‌اند.
2 ــ اين نمايش‌نامه را پيش‌تر اسماعيل خلج به فارسي برگردانده‌اند.
3 ــ منظور شکسپيه‌ر.
4 ــ اشاره‌یِ شيطنت‌آميز باند به جملات توليدي و نه صرفاً‌ خلاقانه‌یِ شکسپيه‌ر.
5 ــ يکي از افسران عالي‌رتبه حزب نازي.
6 ــ زندان‌‌هایِ مخوف در دوران استالين‌ايسم.
7 OLLY ساخته مي‌شود.در ضمن OLLY شکل درهم ريخته‌یِ يک آدم ايستاده نيز هست.نکته‌یِ مهم ديگر در چوب کبريت توانايی ِــ آن در به آتش کشيدن است.


[ اين ترجمه را اگرچه پيش‌تر منتشر کرده‌ام اما به دليل اهميت‌اي که دارد ، دوباره مي‌گذارم. ]