بي تو              

Wednesday, July 4, 2007

One Last Goodbye

روزنامه هم‌ميهن را دوست داشتم...بستندش...اهدافش خواندني بود...مرا به دوران خوب نشريات مي‌برد...حيف شد...يادداشت غمناک احمد زيدآبادي در روزآن‌لاين براي تو که نمي‌تواني بخواني‌ش و يا دوست نداري بخواني کپي مي‌کنم:

بترسيد!

احمد زيدآبادي - چهارشنبه 13 تیر 1386 [2007.07.04]

اگر کسي در اين دنياي پهناور فرياد من به گوشش مي‌رسد، از قول من به عنوان روزنامه نگاري که بيست سال است در اين کسوت قلم مي‌زند، بشنود و به گوش ديگران هم برساند که ما روزنامه نگاران ايران در معرض توهين و تحقير و فشار و ظلم و ستم دولتي قرار گرفته‌ايم که صداي عدالت خواهي‌اش گوش فلک را کر کرده است.

ما روزنامه نگاران ايران که جرمي جز نوشتن و گسترش آگاهي نداريم، سالهاست که مانند خانه بدوشان از اين روزنامه به روزنامه‌اي ديگر و از اين نشريه به نشريه‌اي ديگر در حال نقل مکانيم به اين اميد که روي ثبات و امنيت در کارمان را تجربه کنيم.

با شروع هر روزنامه‌اي، جوانه‌اي از اميد مي‌رويد، اما هنوز به بار ننشسته با حکمي از هيئت نظارت بر مطبوعات که مجمع نمايندگان همه دستگاههاي حاکم است، ناگهان همه اميدها به ياس تبديل مي‌شود و لبخند را به روي لبان روزنامه نگاران زحمتکشي که به عشق آگاهي و آفرينش به اين کسوت در آمده‌اند، مي‌خشکاند.
ديروز عصر هنگامي که خبر توقيف هم ميهن به دفتر روزنامه رسيد، خواستم مثل هميشه، خونسرد و آرام باشم اما بغض ترکيده مهدي يزداني خرم با آن هيکل درشتي که از اندوه مي‌لرزيد، و زانوي غمي که همکاران جوان من در سراسر بخش‌هاي روزنامه به بغل گرفته بودند، چنان مرا از کوره به در برد که در درجه اول دلم مي‌خواهد تمام ناسزاهاي عالم را نثار جمعي کنم که قدرت و زور زودگذر دنيا چنان باد به دماغ و غبغبشان انداخته است که ديگر چيزي به نام وجدان و عدل و انصاف در آنها يافت نمي‌شود.

در درجه دوم مي‌خواهم به همه مردم دنيا بدبختي مردمي را که در اين گوشه دنيا به اسارت در آمده اند، آري به اسارت در آمده اند و از بديهي‌ترين حقوقي که مردمان تحت اشغال نظامي بيگانه هم برخوردارند – حق انتشار يک نشريه – محروم شده‌اند، فرياد زنم.

در درجه سوم، شکايت نزد خداوند ببرم و بگويم که مگر ما مردم ايران چه گناه لايغفري مرتکب شده‌ايم که ستم و ظلم بر ما تمامي ندارد؟ خداوندا! ما تقاص کدام گناه را پس مي‌دهيم که زندگي‌مان از آرامش و امنيت تهي شده و روزانه در معرض جور و اجحافيم؟

خداوند ناسزا را نهي کرده اما آن در براي کساني که بر آنان ظلمي روا شده، مجاز شمرده است. من خود را مجاز مي‌دانم که همه ناسزاهاي عالم را نثار اين قوم بدسگال کنم، اما خويشتنداري را از دست نمي‌دهم. با اين همه براي آنها انذاري دارم.

اين قوم جفاکار! خداوند در کمين شماست! از اين انذار بترسيد!
.
.
.
يادداشت بالا هم‌راه با شنيدن ترانهء One Last Goodbye/ Anathema غمي دوچندان به دل‌ام نشاند.