ميداني نگار جان؟
امشب با يکي از دوستان که از رفقاي قديمي همسر خانوم فاطمه گواراييست و به مراسم سالگرد شريعتي رفته بود داشتم گپ ميزدم...جاي تو خالي کلي با هم از افلاتون گفتيم...کمي با هم سيگار دود کرديم...چاي خورديم...از او پرسيدم نظرش راجع به سارا شريعتي چيست؟...به او گفتم: من قلم سوسن را بيشتر دوست دارم...لحناش بيشتر شبيه بابايش است...از او کيفيت مراسم را پرسيدم...به کلاسوري که از ان مراسم گرفته بود اشارهاي طنزآميز کرد و با لبخند و خيلي رک گفت: هيچ...خيلي خستهکننده بود...مثل سابق باز هم با هم راجع به عشق مشترکمان افلاتون حرف زديم...الان هم خيلي سر-ام درد ميکند...کلي کتاب است که روي دستم باد کردهاند...مثل دست بز...هي ميبرمشان توي کمد کتابها و دوباره برميگردانم بلکه شوق پيدا کنم يک بلايي سرشان بياورم...امشب از آن شبهاي خوب من بود...کلي با اين رفيقمان دل داديم و قلوه گرفتيم...و من هم عشق بحث در زمينهء موضوع انديشه و سر-ام براي اين چيزها درد ميکند...يک نوشتهء طنازانه هم دارم که ميگذارم براي فردا...فکر کنم فردا ظهر بگذارمش توي وبلاگ...فعلاً امشب بايد با رفيقم حامد کمي گپ بزنم...رفيقي که يک شب در جيميل نبينماش شبام روز نميشود...
امشب با يکي از دوستان که از رفقاي قديمي همسر خانوم فاطمه گواراييست و به مراسم سالگرد شريعتي رفته بود داشتم گپ ميزدم...جاي تو خالي کلي با هم از افلاتون گفتيم...کمي با هم سيگار دود کرديم...چاي خورديم...از او پرسيدم نظرش راجع به سارا شريعتي چيست؟...به او گفتم: من قلم سوسن را بيشتر دوست دارم...لحناش بيشتر شبيه بابايش است...از او کيفيت مراسم را پرسيدم...به کلاسوري که از ان مراسم گرفته بود اشارهاي طنزآميز کرد و با لبخند و خيلي رک گفت: هيچ...خيلي خستهکننده بود...مثل سابق باز هم با هم راجع به عشق مشترکمان افلاتون حرف زديم...الان هم خيلي سر-ام درد ميکند...کلي کتاب است که روي دستم باد کردهاند...مثل دست بز...هي ميبرمشان توي کمد کتابها و دوباره برميگردانم بلکه شوق پيدا کنم يک بلايي سرشان بياورم...امشب از آن شبهاي خوب من بود...کلي با اين رفيقمان دل داديم و قلوه گرفتيم...و من هم عشق بحث در زمينهء موضوع انديشه و سر-ام براي اين چيزها درد ميکند...يک نوشتهء طنازانه هم دارم که ميگذارم براي فردا...فکر کنم فردا ظهر بگذارمش توي وبلاگ...فعلاً امشب بايد با رفيقم حامد کمي گپ بزنم...رفيقي که يک شب در جيميل نبينماش شبام روز نميشود...