بي تو              

Thursday, June 28, 2007

جایزه براي لو دادن

زمان انتخابات به سرعت نزديک مي‌شود و حلقه لحظه به لحظه تنگتر مي‌شود.
به اين گزارش به دقت توجه کنيد؟
وحشت حکومت از تلفن‌هاي همراه بابت چي‌ست؟ آيا براي ‌اين نيست که اين وسيله‌ء ارتباطي به همان ‌اندازهء حالت تخريبي آن به نوعي افشاگري نيز داشته است؟ متأسفانه کمتر آدم‌ تيزهوشي ازاين ميانه پيدا مي‌شوند تا از چنين رسانه‌اي در جهت اطلاع‌رساني دقيق و بعضاً به‌گونه‌ء عامه‌پسند آن بهره‌هاي کافي و مؤثر ببرد.شايد تنها ترفند دم‌دستي و تأثيرگذار آن پيام‌هاي کوتاه موسوم به s.m.s است که از طريق آن به‌غير از اخبار کوتاه و تلگرافي ، جوک‌هايي همواره در حال تردد است که به‌شدت نشان از آسيب‌هاي ‌اجتماعي دارد. اگر در تمام دنيا براي شناخت روحيه و فرهنگ مردمش تئاتر آن کشور را شاهد مي‌گيرند به جرأت در مورد ايران مي‌توان گفت: به جوک‌هايي که دست‌به‌دست مي‌شوند بايد دقيق شد.از ميان کارکردهاي خوب تلفن‌هاي همراه ، از جمله امکانات عکس‌برداري ، متأسفانه تا به‌امروز بيشتر در جهت مزاحمت شهروندي ازآن سود مي‌برده‌اند و به‌نظر مي‌رسد متولياني که همواره دم از اخلاقيات مي‌زدند نه تنها کک‌شان نمي‌‌گزد بلکه به‌عکس از دامن زدن به آن نيز بسيار راضي هستند. پس هرچقدر خود شهروندان به حريم خصوصي همديگر تجاوز کنند و به‌مرور تبديل به يک فرهنگ عمومي شود، کم‌کم مجوز قانوني براي سرک کشيدن دولت به زندگي و حريم خصوصي شهروندانش نيز صادر خواهد کرد. در حاليکه اگر به‌عکس عمل مي‌شد و بيشتر اين به قولي افشاگري‌ها همسو با اطلاع‌رساني سالم و در موازات رسانه‌هاي تک ساحتي حکومتي مي‌بود ، و پاپاراتزي‌ها به‌جاي مزاحمت براي عامه مردم ، موي دماغ قدرت‌مداران و زورمندان در رأس هرم مي‌شدند ، و بيشتر در لايه‌هاي دروني فسادها و خيانت‌هاي ‌آنان نفوذ مي‌کردند طبعاً اکنون واکنش به‌گونه‌اي ديگر بروز مي‌يافت. آنچنانکه شايد ديگر رسانه‌هاي دولتي درمورد‌ بازيگريکه چهره‌اي مردمي نيز داشت بسيار رذيلانه برخورد نمي‌کردند.
ايجاد تنش و شايع‌پراکني و سکوت ناگهاني پس از آن و رها شدن پيگيري آن روش آشناييست که سالهاي سال از سوي حکومت به‌کار مي‌رود. به‌طوريکه بازيگر مذکور نيز با وجود اخبار و شايعات بسيار براي عقوبت هولناکي که در انتظار اوست و اعدام احتمالي او به ‌يکباره سر از نمايشگاه عکس درمي‌آورد و حتا تصوير بسيار درشتش بر صفحه‌ء اول يکي از روزنامه‌هاي صبح مي‌نشيند و در اينباره واکنشي نيز نمي‌بينيم.
.
.
.
از من مي‌شنويد جملات زير هم بوي همان خوارکسده‌بازي را مي‌دهد که محسن نامجو ،‌ اينروزها ،‌ خوب پشت‌اش گذاشته است و نبض تپنده‌ء حکومت و ملت را در دست گرفته است. هم وزارت ارشاد را «پدر» خود مي‌داند و هم ملت‌اي که بايد بر اين پدر سجده کند ،‌ اهل بيت خود.

جملات زير را با دقت چندبار بخوانيد تا «کمثل‌الحمار» ايراني را خيلي قشنگ‌تر از پيش خطاطي کنيم.

امیرابراهیمیِ هم میهنِ امروز ما، همان که تصورش با شرمی اروتیکی، در اندازه ای مترویی چاپ می شود، فارغ از بیگناهی یا باگناهی عریان کذایی اش؛ ساده لوحی ست تمام عیار، که از فرط آن، نمی خواهد سکوت و عزلت -حتی موقتی- را بپذیرد و با اعتماد به نفسی عجیب و احمقانه، هزاران نگاه که او را در خیابان و گالری، همچنان در حال سکس می بیند را تحمل می کند تا نمایشگاهش را برگزار کند و هم میهنان رسانه ای ما، با رذالتی حماقت آمیز، خاکستری سردناشده که آتشی سوزنده را در درون دارد را به هم بر می کنند.
.
.
.
منتظر سرخوردگي و زنگ زدگي بيشتر اين «امت هميشه در صحنه» خواهم ماند. ملتي که گويا خيلي دوست دارد در گه خود بغلتد...
.
.
.
چند روز پيش يک مستند موذيانه از زندگي مارتين لوتر کينگ ديدم که بازي قشنگي با آن تابلوهاي مشهور colored فروشگاه‌ها و مکانهاي مخصوص سفيدان داشت. صحنه‌هاي مخصوص لوتر کينگ سياه و خاکستري خاک‌گرفته ولي صحنه‌اي که شخصي را در دوردست نشان مي‌داد که دست بر پشت در به فکر فرو رفته‌است را با فيلتر شديد رنگي (colored)نشان مي‌داد...هميشه ديدن سياهي که موهاي خود را هاي لايت مي‌کند جگر مرا كباب مي‌كند...آن يک‌دست سپيدپوشي ياران لوتر كينگ به معناي آن مقاومت منفي بودائيان ، همچون گاندي ، که در ضمن رنگ سپيد يک تعارض غريب دارد و نشانه مرگ نيز هست. مرگي که براي پيروانش هيچ‌گاه تلخ و سياه نبوده است. ديدن سياهان در آن وضعيت که درست از فرداي ترور کينگ در هتلش با حالتي بسيار خشن ، سخنان کشيش ديگر يعني ملکوم ايکس را تداعي مي‌كرد که جواب خشونت را با خشونت خواهيم داد...
با خودم فکر کردم: چطور مي‌شود زبان سياهان حاشيه‌نشين(neighbor-hood) فرانسه برعکس مي‌شود و زبان سياهان امريکايي Hip-hop ؟...لطفاً‌ به تشابه آوايي هيپ‌هاپ با صداي هاپ هاپ سگ دقت کنيد؟...
چرا در فيلمهاي سينمايي يک سياه‌پوست يا احمقي‌ست براي خنداندن يا...خشونت game drug ؟...ديدن فيلمهاي اسپايک لي براي من خيلي جذاب است...سياه‌پوستي که خوب مي‌داند سهم بشر را در لجن‌پراکني چگونه تقسيم کند.
گروه 8Ball يعني Ludacris براي فيلم مشهور اکشن fast2furious2 آلبومي ساخت که يکي از ‌آن‌ها خيلي شنيدني‌ست:

Act a fool/ Ludacris