رشدی و بازآفرينی روايت های دينی طرد شده
قضيهیِ غرانيق / 23 سال ، علي دشتي
ميگويند روزي در نزديكي خانه كعبه حضرت محمد سوره النجم را بر عدهاي از قريش خواند. سورهايست زيبا و نمودار نيروي خطابي پيغمبر و حماسه روحاني او از رسالت و صدق ادعاي خود سخن ميگويد كه فرشته حامل وحي بر او نازل كرده است و در طي بيان خود اشارهاي به بتهاي مشهور عرب ميكند:
َفَرَأيْتُم اللاتَ والعُزّي و مَنوة الثّالثَة اْلاُخرْي (معني آن چنين است: پس خبر دهيد از لات و عزّي و منات كه ِسيْمي ديگر است).
آيههاي 20 و 21 تقريباً در مقام تحقير اين سه بت است كه كاري از آنها ساخته نيست.
پس از اين دو آيه، دو آيه ديگر هست كه از متن اغلب قرآنها حذف شده است زيرا ميگويند شيطان اين دو آيه را بر زبان پيغمبر جاري ساخت و بعداً پيغمبر از گفتن آن پشيمان شد . دو آيه اين است:
تلْكَ غَراَنيقُ الْعُلي. فَسْوفَ شفَاعَتُهُنَّ لَتُرْجَي (اوتَرتجي).
آنها، يعني سه بتي كه نام برده شد، طايران (مرغان) بلند پروازند. شايد اميدي به شفاعت آنها باشد و پس از آن به سجده افتاده و قريشيان حاضر چون ديدند محمد نسبت به سه خداي آنان احترام كرده آنها را قابل وساطت و شفاعت دانسته است به سجده افتادند.
عدهاي كه اصل عصمت را امري مسلم ميدانند و وقوع چنين امري خللي بدان اصل وارد ميكند، اين حكايت را مجعول گفته و به كلي منكر وقوع آن شدهاند و حتي آن دو جمله را از قرآن حذف كردهاند ولي روايات متواتر و تعبيرات گوناگون و تفسير بعضي از مفسرين وقوع حادثه را محتملالوقوع ميكند. تفسير جلالين كه دو نويسنده آن از متدينان و متشرعان بيشائبهاند شأن نزول آيه 52 سوره حج را همين امر دانستهاند و آن را يك نوع تسليت از جانب خداوند گفتهاند كه براي رفع ندامت شديدي كه از گفتن اين دو جمله به پيغمبر روي داده است و به منظور آرامش خاطر وي نازل شده است. آيه 52 سوره حج چنين است:
“ وَ ما اَرْسَلْنا مِن قَبْلكَ مِنْ رَسُولٍ ولاَنَبيّ اِلااذا تَمَنّي اَلَقي الَشَّيْطَانُ في اُمنَيَّتَه فَيَنَسَخُ اللهُ مايُلْقي الَّشيْطانُ ثُمَّ يُحِكَمُ اللهَ اَياتِه وَ اللهُ عَليُمَ حَكُيم”
يعني قبل از تو نيز اين امر براي ساير پيغمبران روي داده و شيطان مطالبي بر زبان آنها جاري ساخته است ولي خداوند آيات خود را استوار ميكند و القاآت شيطان را نسخ ميفرمايد.
چون نظاير اين امر در قرآن هست و چندين نص صريح منافي با اصل عصمت است به حدي كه بعضي از دانشمندان اسلامي عصمت را فقط در امر ابلاغ رسالت پذيرفتهاند، توجيه قضيه آسان ميشود.
محمد كه از عناد مخالفان خسته شده است در قيافه حاضران تمناي سازش و مماشات تفرس كرده است و به طور طبيعي يكي دو جمله براي رام كردن آنها گفته است. آنها نيز خشنود شده با محمد به سجده درآمدهاند ولي اندكي بعد كه آن جماعت متفرق شده و صحنه ناپديد شده است آرايي از اعماق روح محمد، محمدي كه بيش از سي سال به توحيد انديشيده و شرك قوم خود را لكه تاريكي و پليدي دانسته است بلند ميشود و او را از اين مماشات بازخواست ميكند. آن وقت آيههاي 73-75 سوره اسرا پيدرپي نازل ميشود كه مفاد آنها با آن چه فرض كرديم كاملاً منطبق است.
مگر آن كه آنها را يك نوع صحنهسازي فرض كنيم. يعني پيغمبر خواسته است به مشركان قريش بگويد من با شما از در مسالمت و مماشات درآمدم و براي جلب دوستي شما گامي برداشتم ولي اينك خداوند مرا از آن نهي كرده است. اين احتمال با صداقت و استقامت و امانتي كه از محمد معروف است قدري مغايرت دارد.
ميگويند روزي در نزديكي خانه كعبه حضرت محمد سوره النجم را بر عدهاي از قريش خواند. سورهايست زيبا و نمودار نيروي خطابي پيغمبر و حماسه روحاني او از رسالت و صدق ادعاي خود سخن ميگويد كه فرشته حامل وحي بر او نازل كرده است و در طي بيان خود اشارهاي به بتهاي مشهور عرب ميكند:
َفَرَأيْتُم اللاتَ والعُزّي و مَنوة الثّالثَة اْلاُخرْي (معني آن چنين است: پس خبر دهيد از لات و عزّي و منات كه ِسيْمي ديگر است).
آيههاي 20 و 21 تقريباً در مقام تحقير اين سه بت است كه كاري از آنها ساخته نيست.
پس از اين دو آيه، دو آيه ديگر هست كه از متن اغلب قرآنها حذف شده است زيرا ميگويند شيطان اين دو آيه را بر زبان پيغمبر جاري ساخت و بعداً پيغمبر از گفتن آن پشيمان شد . دو آيه اين است:
تلْكَ غَراَنيقُ الْعُلي. فَسْوفَ شفَاعَتُهُنَّ لَتُرْجَي (اوتَرتجي).
آنها، يعني سه بتي كه نام برده شد، طايران (مرغان) بلند پروازند. شايد اميدي به شفاعت آنها باشد و پس از آن به سجده افتاده و قريشيان حاضر چون ديدند محمد نسبت به سه خداي آنان احترام كرده آنها را قابل وساطت و شفاعت دانسته است به سجده افتادند.
عدهاي كه اصل عصمت را امري مسلم ميدانند و وقوع چنين امري خللي بدان اصل وارد ميكند، اين حكايت را مجعول گفته و به كلي منكر وقوع آن شدهاند و حتي آن دو جمله را از قرآن حذف كردهاند ولي روايات متواتر و تعبيرات گوناگون و تفسير بعضي از مفسرين وقوع حادثه را محتملالوقوع ميكند. تفسير جلالين كه دو نويسنده آن از متدينان و متشرعان بيشائبهاند شأن نزول آيه 52 سوره حج را همين امر دانستهاند و آن را يك نوع تسليت از جانب خداوند گفتهاند كه براي رفع ندامت شديدي كه از گفتن اين دو جمله به پيغمبر روي داده است و به منظور آرامش خاطر وي نازل شده است. آيه 52 سوره حج چنين است:
“ وَ ما اَرْسَلْنا مِن قَبْلكَ مِنْ رَسُولٍ ولاَنَبيّ اِلااذا تَمَنّي اَلَقي الَشَّيْطَانُ في اُمنَيَّتَه فَيَنَسَخُ اللهُ مايُلْقي الَّشيْطانُ ثُمَّ يُحِكَمُ اللهَ اَياتِه وَ اللهُ عَليُمَ حَكُيم”
يعني قبل از تو نيز اين امر براي ساير پيغمبران روي داده و شيطان مطالبي بر زبان آنها جاري ساخته است ولي خداوند آيات خود را استوار ميكند و القاآت شيطان را نسخ ميفرمايد.
چون نظاير اين امر در قرآن هست و چندين نص صريح منافي با اصل عصمت است به حدي كه بعضي از دانشمندان اسلامي عصمت را فقط در امر ابلاغ رسالت پذيرفتهاند، توجيه قضيه آسان ميشود.
محمد كه از عناد مخالفان خسته شده است در قيافه حاضران تمناي سازش و مماشات تفرس كرده است و به طور طبيعي يكي دو جمله براي رام كردن آنها گفته است. آنها نيز خشنود شده با محمد به سجده درآمدهاند ولي اندكي بعد كه آن جماعت متفرق شده و صحنه ناپديد شده است آرايي از اعماق روح محمد، محمدي كه بيش از سي سال به توحيد انديشيده و شرك قوم خود را لكه تاريكي و پليدي دانسته است بلند ميشود و او را از اين مماشات بازخواست ميكند. آن وقت آيههاي 73-75 سوره اسرا پيدرپي نازل ميشود كه مفاد آنها با آن چه فرض كرديم كاملاً منطبق است.
مگر آن كه آنها را يك نوع صحنهسازي فرض كنيم. يعني پيغمبر خواسته است به مشركان قريش بگويد من با شما از در مسالمت و مماشات درآمدم و براي جلب دوستي شما گامي برداشتم ولي اينك خداوند مرا از آن نهي كرده است. اين احتمال با صداقت و استقامت و امانتي كه از محمد معروف است قدري مغايرت دارد.