بي تو              

Saturday, September 15, 2007

لطفاً به گيرنده‌هاي خود دست نزنيد.مشكل فني‌ست

در آستانهء درگذشت جان‌کاه دوست عزيزم اين شعر را سپارش دادم و سعدي براي‌ام سرود...سعدي عزيز به من گفت هر اسمي دوست داشتي در جاي نقطه‌چين‌ها بگذار...به گمانم سعدي اين شعر را به چند نفر ديگر نيز هديه بخشيده است...با اين‌حال خيالي‌ ني‌ست...دست‌اش آب‌طلا.

ماه فرو ماند از جمال ...
سرو نروید به اعتدال ...
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال ...
وعدهء دیدار هر کسى به قیامت
لیلةالاسرا شب وصال ...
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى
آمده مجموع در ظلال ...
عرصهء دنیا مجال همت او نی‌ست
روز قیامت مگر مجال ...
شمس و قمر در زمین حشر نتابند
نور نتابد مگر جمال ...
وان همه پیرایه بست جنت و فردوس
بو ، که قبول‌اش کند بلال ...
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروى چون هلال ...
چشم مرا تا به‌خواب دید جمال‌اش
خواب نمي‌گیرد از خیال ...
«سعدى» اگر عاشقى کنى و جوانى
عشق ... بس و است و آل ...