بي تو              

Saturday, September 29, 2007

تويي كه هرگز نشناختمت

مادر جان زنی می‌خواهم با این خصوصیات:

با خدنگ ابروان‌اش تیر سه‌شعبه بر قلب‌ام نزند...قد رشیدش نردبان عاطفه‌ام نشود و مجبور نشوم با قد 1 متر و 75 سانتی خود (قدی گور زاد) به‌جای بوسیدن لبان‌اش نوک پستان‌های‌اش را ببوسم...گیسوان‌اش را هر ازگاه گوگوشی بزند ولی زمانی‌که گردن زیبای‌اش برهنه شد توقع یک سینه‌ریز زیبا از من نداشته باشد...اگر بخواهد کوتاه شدن مو را بهانه کند و بخواهد pert-ای فضای گلوی‌اش را با جواهرات پر کند همان‌ به‌تر هَپـَلی باشد و موهای‌اش ، سک و سینه‌اش را بپوشاند...اگر دل‌اش می‌خواهد سبزه باشد به‌تر است موهای‌اش را خرمایی كند...اگر سفید است که مشکی پرکلاغ‌ای بد نی‌ست...از این رنگ موهای کِرند و چرت و پرت‌ها که من زیاد حالی‌م نیست نخواهد...خلاصه شب و روزش به تنظیم مسائل سوق‌الجیشی-آرایشی نگذرد...تا جایی‌که بشود شوت بزند...یعنی یک‌چیز که بگویم فقط کله تکان دهد...انگشت‌اش در این‌جور مواقع ترجیحاً توی دماغ‌اش باشد...از این سوییچ‌های دزدگیر توی انگشتان‌اش تاب نخورد...وقتی بیرون از خانه‌ام فکرم به او مشغول نباشد...وقتی درون خانه‌ام فکرم برای بیرون آزاد باشد...