بي تو              

Saturday, October 27, 2007

بلگ خزون

بی‌شرف‌ها با این ویسکی‌شان ساقی می‌گفت توی این ویسکی‌ها قرص می‌ریزند برای تأثیر بالا می‌گفت همین کرج خودمان می‌سازند هر جرعه که بالا می‌رفتم یک فحش هم نثار جمهوری عزیزمان می‌کردم به این‌که چه‌قدر بدبخت‌ایم و به‌خاطر یک‌مشت زورگو باید با این خفت و این درجه استاندارد پایین...چند ساعتی بر روی غم‌هامان ایزوگام بکشیم ساقی راست می‌گفت بی‌شرف‌ها تا دل‌تان بخواهد کرک توی دست و بال آزاد گذاشته‌اند اما از این‌جنس پدر در می‌آورند چه‌رای‌اش دیگر با خودتان میم ام‌پی‌تری پله‌یرش را آورده بود و یک گوشی‌اش توی گوش خود و یکی‌ش هم توی گوش من هر گه‌ای خواستند خوردند خواننده‌گان‌اش اما من با صدای آروغ هم حال می‌کردم زنده‌گی ارزش مکث کردن داشت اما سه‌چار ساعت ‌است که همین‌طور بالا می‌آورم اول‌اش مثل گالی‌ور افتادم یک گوشه و خوابم برد زمین زیر پای‌ام گه‌واره بود قبول دارم زیاده‌روی کردم اما به قول آن راننده‌ی کثافت جنس‌اش هم خوب نبود اما عجيب خوش‌خوراک بود چه گه‌اي بود...نمي‌دانم تازه مردک کلی هم فحش به‌ما داد...کیرم تو کون همه‌تان همه‌ش برای من نیم‌ پیک ریختید آن‌وقت خودتان خیلی کون‌اش می‌سوخت از این مستی من همه با مستی من خودشان را به مستی می‌زدند فکر كنم چون هيچ‌كدام تخيل مرا نداشتند فکر کنم نفرین‌اش مرا گرفت فکر كنم چون قبل‌اش هم الكل 96 درصد توی ماءالشعير جاگوار ريخته بودم و بالا رفته بودم اصلاً هوس بچه‌ها از بوی الكل من به كله‌شان افتاد تا دل‌تان بخواهد شاشيدم چه‌قدر دنيا زيبا بود وقتی سر چاهک به هيچ خيره مي‌شوی و فقط مي‌شاشیدم مرتیکه فکر کرده مرده‌خوری هم می‌تواند بیش‌ترین دانگ از من بدبخت بود یکی از بچه‌ها دست‌ام را گرفته بود همه می‌خندیدند در مستی خیلی کم حرف‌ام و حرف هم بزنم زبان‌ام سست است و کلمات را چندین و چندبار تکرار می‌کنم مستی من درست شبیه مستی شخصیت‌های اسماعیل خلج عزیز است سکوت و سکوت و تکرار و تکرار و یک‌هو غثیان پر از مکث‌ام سه‌چار ساعت ‌است که بالا می‌آورم اول‌اش مثل گالی‌ور افتادم یک گوشه و خوابم برد زمین زیر پای‌ام گه‌واره بود قبول دارم زیاده‌روی کردم اما به قول آن راننده‌ی کثافت جنس‌اش هم خوب نبود حالت عجیبی‌ست که خودم فکر می‌کنم دارم ادا درمی‌آورم اما این‌طور نی‌ست حالا هی نیم‌ساعت به نیم‌ساعت مثل لش می‌افتم و بلند می‌شوم سکسکه که همین‌طور اما من با صدای آروغ هم حال می‌کردم ول‌کن هم نی‌ست کمی بالا می‌آورم و می‌خوابم خواب‌های بی‌سر و ته فراوان چه‌ بلایی دارم سر این معده‌ی زخم‌ و زیل و ناسور می‌‌آورم اما دوست دارم ساقی می‌گفت توی این ویسکی‌ها قرص می‌ریزند این حالت بی‌خبری را دوست دارم تا این خزان مادرقحبه دست از سرم بردارد همین روال ادامه دارد بی‌شرف‌ها با این ویسکی‌شان معده‌ام از درد دارد سوراخ می‌شود آخ دارم بالا می‌آورم