بي تو              

Monday, September 8, 2008

deep throat

چه حسی عجیبی پیدا کرده ام. دیشب تا خود سپیده صبح لذت خنکای حاشیه شهر را در نوردیدم. دیشب تا خود صبح پلک زدم و از توجیه آفتاب به روزنه ی ریز شمد شب لذت بردم. وقتی پسر رییس دفتر آیه الله منتظری از دلایل حمایت خود از قانون حمایت از کانون خانواده و چند همسری می گفت. وقتی او را به در خانه شان رساندیم تا به اتفاق همسرش به مراسم پرفیض سحری برسد رو به من کرد که تا دیر وقت به قول خودم فقط خیره به آن بحث ها بودم و لذت لاوصفی از وصف نسیم به استقبال اذان می بردم.
و من فقط ری اکشن نشان می دادم. حتی وقتی توی رستوران شهربازی فیلمهای در ژانر deep throat را بررسی می کردیم. من فقط وقتی به پرونده ای که قرار است برای کیارستمی دربیاوریم فکر نمی کردم. به ری اکشن ها فکر می کردم. به ری اکشن های خودم. به ری اکشن های دیگری. به چشمان عسلی زنی که خودش را به دیوار کافه یله داده بود و زیر جلکی به رطوبت دهان من خیره شده بود می اندیشیدم. من به علف آویخته از بن دهان بی چگالی خویش می اندیشیدم. و شاید او از تبسم آماسیده درلحظه بلع رنگدانه ها چاره می جست. شاید هم به لیسیدن قاشق پلاستیکی ام و به انزوای رود ارس از کوهپایه ها می خندید. آنچنان که لبانش بر خیزاب چشمانش می سرید. وقتی او را به خانه شان رساندیم سرش را به سوی من برگرداند و گفت: علی جان نظرت چی بود؟
گفتم: نمی توانم ری اکشنی نداشته باشم. تحلیل های جالبی بود. گفت: علی عاشقتم. و ما هر چارتا عاشق هم شدیم. و من هم چنان به برق کرم روی صورت زن دقیق بودم. به تصویری که هاله ای نورانی دورادور شانه هایش رنگ می پاشید.


چه حس عجیبی پیدا کرده ام. دیشب تا خود سپیده صبح تحلیل مادر یکی از کارشناسان سازمان سنجش را می شنیدم. و کاملا مجاب شده بودم که چرا برخی رتبه های بالا در کنکور نمره قبولی نیاورده اند.چه حس عجیب و خوب و دوست داشتنی ای. احساس می کنم برق کرم روی لپ های آن خانم بی تأثیر نبود. شاید وقتی به رطوبت لبان من فکر می کرد من نیز شیفته تمام تحلیلهای حماسی دنیا شده بودم.