چرا دریا توفانی شده بود؟
من و دوستان ، جنگ را خانهبهخانه كردهايم ، برخلاف بچههاي ستاد كه خسته نباشند...با آن تيشرتهاي سفيدي كه فقط روي آن نوشته است: CHANGE...ما روش ديگري داريم...يقهگيري خياباني و ملاقاتهاي مشكوك رفاقتي-«مرامي» را سر لوحه قرار دادهايم...
محمود دوست و همكاري شيرازي دارد كه رتبهي اول فوقليسانس كل كشور بوده است و سربازيش قشم است و ضمن سربازي در بهزيستي آنجا دو روز در هفته هم تدريس در دانشگاه دارد و خيلي خوب و با مدل بحث ميكرد و سر و كارش با الگوهاي رفتاري بود...
خوشبختانه تمام دوستان ، چه محمود كه شق ساختارگرايي ماركس بيشتر مد نظر داشت...و خب عبدي هم اصولاً زيمل و ماكس وبر را جداي از ساختارگراها نميديد و نگاهاي ساختارگرايانه داشت و خب من هم در روايت ساختار اناري خودم را دارم و بهگمانم پيشتر كمي راجع به آن مدل نوشتهام...
دوست شيرازي محمود از تيپ بريتانيايي من خوشاش آمده بود و مرا احتمالاً با آقاي پندلتون كارگزار ديويد كاپرفيلد اشتباه گرفته بود و نميدانست من جوانيهاي اوليور تويست هستم و عاشق شنيدن تتق تتق سمضربههاي اسبان كالسكهها بر سنگفرشهاي خيابانهاي لندن هستم و تفريح در محله پيكادلي اهميت ويژهاي برايام دارد...كاكو از من نحوهي آشناييام با محمود را پرسيد:
ـــ با محمود همكلاس بوديد؟
ـــ نع...
ـــ تخصصتون تو چه رشتهايه؟
ـــ ديپلمه هستم...
ـــ خب ديپلمه بودن دليل بر تخصص نداشتن نيست...تخصصتون چيه؟
ـــ من در حوزهي ادبيات فعال هستم...
محمود: ايشون ترجمه ميكنند...
ـــ در همون زمينهي ادبيات؟
ـــ نه، جزوات دانشجويي ترجمه ميكنم صفحهاي 5 تومن ميگيرم...
ـــ شوخي ميفرمايين؟
ـــ متأسفانه بله ، شوخي ميكنم...نه حوزه تخصصيم ادبياته...
ـــ پس با محمود مرامي آشنا شديد؟
ـــ نه ، من و محمود سر يك پروژه همكار بوديم...
من و دوستان ، جنگ را خانهبهخانه كردهايم...
پس از يك چاقسلامتي ساده و موضوعات شخصي همچون سووال و جواب فوق و كشاندن بحث به سوي انتخابات مشت اول را به صورت حريف ميكوبيم و تا گيج است عزايم محبت كروبي را به گوشاش ميخوانيم...و مهرگياه به خوردش ميدهيم...اينطور لحظه به لحظه بر حاميان و طرفداران كروبي ميافزاييم...بله ما...همين ما كه داعيهي كارهاي ساختاري و زيربنايي داريم و به طراحي ميانديشيم...مگر ما حق نداريم مانند سزينهپوشها بر جنبههاي خرافي چشم بدوزيم و جادوگر براي تيم خود استخدام كنيم؟...جنبلات و طلسمات كه فقط براي اصلاحطلبان نيست...براي همه ما ايرانيان است...خب يكبار به حرف من ميرسد اين تيم كروبي...بالاخره به اين نتيجه ميرسد كه موجسواري دولا دولا نميشود...و براي موجسواري اول بايد دريا را توفاني كرد...
محمود دوست و همكاري شيرازي دارد كه رتبهي اول فوقليسانس كل كشور بوده است و سربازيش قشم است و ضمن سربازي در بهزيستي آنجا دو روز در هفته هم تدريس در دانشگاه دارد و خيلي خوب و با مدل بحث ميكرد و سر و كارش با الگوهاي رفتاري بود...
خوشبختانه تمام دوستان ، چه محمود كه شق ساختارگرايي ماركس بيشتر مد نظر داشت...و خب عبدي هم اصولاً زيمل و ماكس وبر را جداي از ساختارگراها نميديد و نگاهاي ساختارگرايانه داشت و خب من هم در روايت ساختار اناري خودم را دارم و بهگمانم پيشتر كمي راجع به آن مدل نوشتهام...
دوست شيرازي محمود از تيپ بريتانيايي من خوشاش آمده بود و مرا احتمالاً با آقاي پندلتون كارگزار ديويد كاپرفيلد اشتباه گرفته بود و نميدانست من جوانيهاي اوليور تويست هستم و عاشق شنيدن تتق تتق سمضربههاي اسبان كالسكهها بر سنگفرشهاي خيابانهاي لندن هستم و تفريح در محله پيكادلي اهميت ويژهاي برايام دارد...كاكو از من نحوهي آشناييام با محمود را پرسيد:
ـــ با محمود همكلاس بوديد؟
ـــ نع...
ـــ تخصصتون تو چه رشتهايه؟
ـــ ديپلمه هستم...
ـــ خب ديپلمه بودن دليل بر تخصص نداشتن نيست...تخصصتون چيه؟
ـــ من در حوزهي ادبيات فعال هستم...
محمود: ايشون ترجمه ميكنند...
ـــ در همون زمينهي ادبيات؟
ـــ نه، جزوات دانشجويي ترجمه ميكنم صفحهاي 5 تومن ميگيرم...
ـــ شوخي ميفرمايين؟
ـــ متأسفانه بله ، شوخي ميكنم...نه حوزه تخصصيم ادبياته...
ـــ پس با محمود مرامي آشنا شديد؟
ـــ نه ، من و محمود سر يك پروژه همكار بوديم...
من و دوستان ، جنگ را خانهبهخانه كردهايم...
پس از يك چاقسلامتي ساده و موضوعات شخصي همچون سووال و جواب فوق و كشاندن بحث به سوي انتخابات مشت اول را به صورت حريف ميكوبيم و تا گيج است عزايم محبت كروبي را به گوشاش ميخوانيم...و مهرگياه به خوردش ميدهيم...اينطور لحظه به لحظه بر حاميان و طرفداران كروبي ميافزاييم...بله ما...همين ما كه داعيهي كارهاي ساختاري و زيربنايي داريم و به طراحي ميانديشيم...مگر ما حق نداريم مانند سزينهپوشها بر جنبههاي خرافي چشم بدوزيم و جادوگر براي تيم خود استخدام كنيم؟...جنبلات و طلسمات كه فقط براي اصلاحطلبان نيست...براي همه ما ايرانيان است...خب يكبار به حرف من ميرسد اين تيم كروبي...بالاخره به اين نتيجه ميرسد كه موجسواري دولا دولا نميشود...و براي موجسواري اول بايد دريا را توفاني كرد...