بي تو              

Sunday, May 31, 2009

دموكراسي رخوت‌

يك‌بار ديگر نوشته‌م:

دموكراسي لزوما به معناي احترام به نظر مخالف ني‌ست...به اين منظور هم مي‌تواند باشد كه اگر توي دهن مخالف‌ات زدي مخالفت نكند و بگويد: زنده‌باد مخالف من...

در بازي شطرنج هيچ‌گاه مهره‌چين خوبي نبوده‌ام...مانند شيوه‌‌ي داستان‌‌نويسي‌ام استراتژي في‌الحال را اتخاذ مي‌كنم و به كسري از ثانيه استراتژي را مي‌جورم...حريف گيج است...مشت اول را انتظار دارد...به جاي آن روي ماه‌اش را مي‌بوسم...اما وقتي نشئه‌ي دموكراسي رخوت‌اي در تن‌اش انداخت...كف گرگي را نثارش مي‌كنم و مي‌گويم:

خر نفهم...مگر همين تو نبودي مي‌گفتي: 12 سال پيش خاتمي وقتي از فلان و بهمان گفت، ما زير علم‌ دوزاده به‌اضافه يك تيغه‌اش سينه زنجاني زديم...حالا چه شده است كه كروبي فقط وعده مي‌دهد؟...مگر خاتمي با وعده‌هاي ريز و درشت نيامد كه دل به او داديد و درنهايت سرخورده هم شديد؟...حالا كروبي نظرات اصولي و مدون‌اش گانگستربازي و يادگاري روي شيشه بخار زده است؟...
اما غافل از اين‌ام كه اين حريف ما نه به‌خاطر چغري و نه به دليل غظت سيب‌زميني توي خون‌اش بل‌كه پيش از هرجري و بحث‌اي يكي دو ترامادول بالا انداخته‌است...فعلاً نشئه است...بعد كه خوب تركيد، تازه ياد اصلاحات مي‌افتد و با خارش كير و خايه‌اش توامان نسبت به آزادي حساسيت ويژه‌اي نيز نشان مي‌دهد...كه البته در نوبت جنس مخالف‌اش گسترده‌گي به گونه‌اي ديگر است و خارش‌ها اصولاً مسير خود را خواهند يافت...

خب حالا مهره‌ي سبز مي‌خواهد قلعه كند...توصيه من اين است كه به گوشه‌ها پناه نبرد...خب قانون پانزده حركتي براي پات شدن هم مدت‌هاست برداشته شده‌است...
دوستي دارم كه در اين‌جور مواقع ترجيح مي‌دهد اسب حريف را بخورد تا فيل او را...چون فيل يا همان اسقف(bishop) كاركرد يك اسب را ندارد...اما من نظري ديگر دارم...پياده‌ها كه هركدام سهميه‌ي ارتقاي منزلت تا يك وزير را دارند، هميشه به نقش ضرب‌دري خود وقوف كامل داشته‌اند...

خب حريف از خواب پريده است...سفره برچيده شده‌است: كارگزاران مشغول كلنگ احداث بناي يادبود رياست محترم جمهوري چارسال ديگر هستند...او كي‌ست؟...شما بفرماييد...