بي تو              

Saturday, May 30, 2009

تعاطي تاريخي

اولين‌بار كه به خواست‌گاري سنتي دختر خانوم‌اي به اصرار مادرم رفتم...وقتي به اتاق ايما و اشاره رفتم كه هميشه براي‌ام نهادي مخفي از سكس پنهان پس‌فردا بوده‌است و اتاق نام‌‌ها و نشانه‌ها-اي‌ست كه قرار است سرنوشت خواب و خيال‌هاي زناشويي در آن بسته شود...اتاق‌اي كه شبيه‌سازي اخلاقي اتاق هم‌خوابه‌گي‌ست...اتاق‌اي به وزن معنوي اسپرم‌هايي كه تبادل مي‌شود...اتاق خاكستري ميزبان و ميهمان پرعطش...به آن اتاق تست رورشاخ كه رفتم دختر خانوم سرش به زير نبود...يا تظاهر به حجب و حيا نداشت...خيره به لاخ سبيل‌ من بود...سبيل دو هفته‌اي داشتم...تازه از پله‌گان ماركس يعني ريش انبوه پايين خزيده بودم و به‌جاي آن به نقش حماسي سبيل جواني‌هاي نيچه مي‌انديشيدم...خوب حدس زدم دختر در پي چي‌ست...از او پرسيدم چه مي‌خواهد بپرسد...اين شيوه‌ي احترام من به موضوع انساني‌ست...حالا كه قرار است منشأ را به مني و دي‌ان‌اي ختم به خير كنيم...دختر خانم پرسيد: آقاي اي‌رزا ، شما معمولاً در سكس به موهاي زير بغل زنان هم اهميت مي‌دهي؟...خوش‌ام آمد...از تعاطي تاريخي خوش‌ام آمد...من از تجلي سوررئال هم‌سر آينده‌ام خرسند بودم...او بي‌شك از لاخ سبيل‌ام، جهش ذهني عميقي به موي زير بغل خودش زده بود و از آن به نكته‌ي باريك‌تر از مويي چون تماس موهاي زائد رسيده بود...مي‌دانستم پاسخ به چنين پرسش خلاقانه‌اي ديگر اهميت ندارد...من تنها انگشت‌ام را دراز كردم و به كرك پشت لب‌اش آرام كشيدم...بي‌آن‌كه نيت‌اي غير اخلاقي پشت آن باشد...چون هميشه عاشق كرك‌هاي نرم و بور پشت لبان دختران هستم...و اولين‌باركه دختري را بوسيدم ته‌مزه‌ي كرك‌هاي پشت لب‌اش ، زير زبان‌ام طعم‌اي شبيه كرك‌هاي پوست كيوي داشت...و من نيز از كيوي جهش ذهني به فضولات انساني مي‌زنم...چون خوراك ناب درخت كيوي فضولات انساني‌ست...

پرسش‌هاي عميق و انساني هم‌چنان ادامه داشت و من واله خصوصيات هم‌سر آينده‌ام بودم...صداي مادر دخترخانوم را شنيدم كه او را با نازي مادرانه فرامي‌خواند...دخترم ، آقا اي‌رزا رو خسته نكني عزيزم...حالا حالا وقت واسه چونه‌زني داريد و صداي كركر ريز مادرش و سرفه‌هاي مادرم را شنيدم كه اين جديت‌ كنوني را خوب از او به ارث برده‌ام...هرچيز لوس‌اي كه نتواند او را بخنداند به سرفه مي‌اندازد...

همه‌چيز خبر از يك زنده‌گي خوب و رويايي مي‌داد...دوسه روز بعد كه مادرم به خانه‌ي دختر خانم زنگ زد تا پاسخ آري يا نه را بگيرد ، فهميد دختر از بعد مواجهه با من مطمئن شده‌است دختر ني‌ست و به‌زودي قرار است زير تيغ جراحي تغيير جنسيت برود...يك‌ماه بعد دختر را كه حالا اجازه دارم نام‌اش را بياورم ،‌ يعني سهيل ، به جرم تجاوز به عنف و شركت در قتل شوهر يك زن‌ ، بالاي دار كشيدند...گمان كنم كشف نام دخترانه‌اش براي‌تان سخت نباشد...