شبكه
راجع به فرجام دلارا صحبت ميكرديم كه به دوستام توصيه كردم پست جديد مجتبا را بخواند...اما رويام سياه بهگمانام چون مجتبا همسوي نظرات من را داشته است اين پيشنهاد را دادم...
نظر من اين بود كه رفتار رسانهاي همچون گذشته در مقابل موضوع دلارا ، بهشدت احمقانه و حقير و خام و سرشار از احساسات بود و مدام توهين به خانوادهي مقتول ميشد و از آنها يك ديو ساخته بودند و نتيجهاش هميناي شد كه ميبينيم...زمانيكه گلويام را براي سريال « زير تيغ » جر ميدادم سر همين نگاه عقبماندهي روشنفكري ايراني بود...همان روشنفكري كه نامهي بهمن قبادي به موضوع ركسانا صابري ، را داستاناي جذاب ميبيند و نيشتر بر رفتاري كژ ميزند به قول خودش...همان رفتار عقبماندهاي كه پديدهي دهنمكي را بهعكس به عشقورزيهاي رسانهاي ميكشاند...و منتقد دهنمكي را همشكل چماق قديمي دهنمكي ميبيند...
من دقيقاً با توجه به چنين نظرات يكسونگرانه و خاماي چون يادداشت مجتبا كه مينويسد:
کاش برخی شعور و فهم آن را داشتند که بفهمند خانوادهی مقتول هیچ حقی نداشت برای اعدام
ميگويم : از ديد من مشكل عظيم ما مشكل رسانه است...مثل اينكه يك شامپانزه را مقابل يك ابر رايانه بيندازند و از او بخواهند شطرنج بازي كند...
تا رسانههاي ما قاعدهي بازي را ياد نگيرند و نفهمند حتي چهگونه بايد يك گزارش را تنظيم كرد همين بدبختيها گريبانگير ما ميشود...متأسفانه يادداشت مجتبا هم از اين آفت بهدور نبود...و من با آفت گوگلريدر به گمانام درست خواندهام و فريب چند كلمهي آغازين يادداشتاش را خورده بودم...
به قول دوستام يادداشت مجتبا راجع به دلارا يكي از مزخرفترين يادداشتهايي بود كه تا بهحال خواندم...
برخورد رسانه با موضوع دلارا دقيقاً مثل اين بود كه گوشهاي بنشيني و امر بدهي لنگاش كن...
دو چيز در داستاننويسي هيچگاه كنار گذاشته نميشود...يكي منطق داستاني ، ديگري قرارداد با مخاطب...
بكوشيم براي تحليل رفتارها و حركات و تنظيم گزارشهاي خود به حداقل منطق داستاني پايبند باشيم و ديگر آنكه سرآغاز گزارش خود مخاطب خويش را شيرفهم كنيم كه اين گزارش فانتزيست...براي مريخيها نوشته ميشود يا داريم چه غلطي ميكنيم؟...كجاي اين خرابكده را شامل ميشود؟...به اين ميگويند قرارداد داستاني...
حالا هي دوستان بنويسند و تيكهباران كنند حقير را كه پول از كروبي ميگيرم...لطفاً با گوگلريدر بنده همراه باشيد...دوست داشتيد همين لينك را به گوگلريدر خود بيفزاييد...
.
.
.
تمنا ميكنم يكبار با دقت فيلم شبكه ، ساختهي سيدني لومت و نوشته پدي چايفسكي را ببينيد و دستكم فيلمنامهاش را كه خوشبختانه ترجمه هم شدهاست با دقت بخوانيد...
.
.
.
يكبار از خودتان پرسيدهايد چهرا روزنامههاي سراسر دنيا بهجاي لغت خاصي كه فقط معناي گزارش را برساند از واژهي story استفاده ميكنند؟
نظر من اين بود كه رفتار رسانهاي همچون گذشته در مقابل موضوع دلارا ، بهشدت احمقانه و حقير و خام و سرشار از احساسات بود و مدام توهين به خانوادهي مقتول ميشد و از آنها يك ديو ساخته بودند و نتيجهاش هميناي شد كه ميبينيم...زمانيكه گلويام را براي سريال « زير تيغ » جر ميدادم سر همين نگاه عقبماندهي روشنفكري ايراني بود...همان روشنفكري كه نامهي بهمن قبادي به موضوع ركسانا صابري ، را داستاناي جذاب ميبيند و نيشتر بر رفتاري كژ ميزند به قول خودش...همان رفتار عقبماندهاي كه پديدهي دهنمكي را بهعكس به عشقورزيهاي رسانهاي ميكشاند...و منتقد دهنمكي را همشكل چماق قديمي دهنمكي ميبيند...
من دقيقاً با توجه به چنين نظرات يكسونگرانه و خاماي چون يادداشت مجتبا كه مينويسد:
کاش برخی شعور و فهم آن را داشتند که بفهمند خانوادهی مقتول هیچ حقی نداشت برای اعدام
ميگويم : از ديد من مشكل عظيم ما مشكل رسانه است...مثل اينكه يك شامپانزه را مقابل يك ابر رايانه بيندازند و از او بخواهند شطرنج بازي كند...
تا رسانههاي ما قاعدهي بازي را ياد نگيرند و نفهمند حتي چهگونه بايد يك گزارش را تنظيم كرد همين بدبختيها گريبانگير ما ميشود...متأسفانه يادداشت مجتبا هم از اين آفت بهدور نبود...و من با آفت گوگلريدر به گمانام درست خواندهام و فريب چند كلمهي آغازين يادداشتاش را خورده بودم...
به قول دوستام يادداشت مجتبا راجع به دلارا يكي از مزخرفترين يادداشتهايي بود كه تا بهحال خواندم...
برخورد رسانه با موضوع دلارا دقيقاً مثل اين بود كه گوشهاي بنشيني و امر بدهي لنگاش كن...
دو چيز در داستاننويسي هيچگاه كنار گذاشته نميشود...يكي منطق داستاني ، ديگري قرارداد با مخاطب...
بكوشيم براي تحليل رفتارها و حركات و تنظيم گزارشهاي خود به حداقل منطق داستاني پايبند باشيم و ديگر آنكه سرآغاز گزارش خود مخاطب خويش را شيرفهم كنيم كه اين گزارش فانتزيست...براي مريخيها نوشته ميشود يا داريم چه غلطي ميكنيم؟...كجاي اين خرابكده را شامل ميشود؟...به اين ميگويند قرارداد داستاني...
حالا هي دوستان بنويسند و تيكهباران كنند حقير را كه پول از كروبي ميگيرم...لطفاً با گوگلريدر بنده همراه باشيد...دوست داشتيد همين لينك را به گوگلريدر خود بيفزاييد...
.
.
.
تمنا ميكنم يكبار با دقت فيلم شبكه ، ساختهي سيدني لومت و نوشته پدي چايفسكي را ببينيد و دستكم فيلمنامهاش را كه خوشبختانه ترجمه هم شدهاست با دقت بخوانيد...
.
.
.
يكبار از خودتان پرسيدهايد چهرا روزنامههاي سراسر دنيا بهجاي لغت خاصي كه فقط معناي گزارش را برساند از واژهي story استفاده ميكنند؟