بي تو              

Wednesday, July 22, 2009

نبرد تاريك

زنده‌گي كافكا در نبردي تاريك و تحت نشان تاريكي بوده است ، اما ما به روشني چهار وجه در آن مي‌بينيم كه عبارت است از روابط او با پدرش ، با ادبيات ، با دنياي زنان ، كه اين سه شكل نبرد به صورت عميق‌تري بروز مي‌يابند تا نبرد معنوي را بسازند. طبيعتاً با هريك از اين روابط ، روابط ديگر محل ترديد واقع مي‌شوند. هميشه بحراني تمام و كمال وجود دارد. هر واقعه‌اي همه‌چيز را بيان مي‌دارد و همه‌چيز را مانع مي‌شود. دغ‌دغه‌ي جسم براي كاف‌كا دغ‌دغه‌ي همه وجود اوست. بي‌خوابي كه مشكل فاجعه آميز هر شب اوست ، تمام مشكلات‌اش را بيان مي‌دارد. بنا بر اين ساختن زنده‌گي‌نامه كاف‌كا پيرامون اين چهار مركز كمابيش پنهان تنها اين امتياز را دارد كه به‌طور موقت آن را در پرتو روشنايي‌هاي كمابيش وسيع‌اي ببينيم كه بر هريك از اين معماها مي‌تابد ، معماهايي كه داراي خصوصيات بسيار متفاوت‌اند. به‌طور مثال ، ملاحظه خواهيم كرد كه مسئله‌ي پدر ، كه چنان واضح مايه‌ي دل‌مشغولي اوست و اگرچه به هم‌راه سه مسئله‌ي ديگر بسط مي‌يابد ( بي‌درنگ متوجه مي‌شويم كه چه‌گونه كاف‌كا مسئله‌ي ازدواج‌اش را به نهايت پيچيده مي‌سازد و اين مسئله چه‌گونه يكي از مضمون‌هاي وسواس‌برانگيز نوشته‌هايش را شكل مي‌دهد و ، سرانجام ، چه‌گونه در همه‌ي مسائل بغرنج يهوديت درگير مي‌شود) ، احتمالاً كم‌تر از مسائل ديگر سنگين از راز است و مسير كم تري را با او هم‌راه مي‌شود. مسئله‌ي نويسنده از همه گسترده تر است. فاجعه‌بارترين مسئله ، كه در تاريك‌ترين لحظات او را برمي‌انگيزد ، روابط-‌اش با زنان است و تاريك ترين مسئله دنياي معنوي است كه به‌ضرورت پنهان است ، زيرا به‌هيچ روي نمي توان آن را مستقيماً دريافت: « نمي‌توانم از امر اساسي سخن بگوييم ؛ حتي براي خودم هم در تاريكي سينه محبوس است: همان‌جا قرار گرفته است،‌ در كنار بيماري و بر همان بستر مشترك.»

صص 211-210 / از كاف‌كا تا كاف‌كا / موريس بلانشو / مهشيد نونهالي