گمان ميکني نشاکاران حالت آرنجشان خود-به-خود عمود شده است؟...نه دست خودشان نيست...از تکرار خلسهوار است...حالت عمود آرنجهاشان را دوست داري؟...ميتواني مثلاً بر رویِ کرسی ِحروف متمرکز شوي؟...مثلاً نون «يا مناسمه دواء» را خيلي دقيق بنويسي؟ ببين بايد هميشه يادت باشد که هيچ درست نيست وقتي باسنات را ميخواهي از رویِ صندلي بلند کني مانند نشاکاران به زاويهیِ قائمه فکر کني...اينطور بگويم: تازه مسخرهتر هم هست...نه ، ابدا...ابدا اين صحيح نيست...طرفاش هم نرو... آرنج دست بايد همينطور آزاد باشد...مانند وقتيکه قند را رویِ هوا ميقاپم...تا حالا ديدهاي؟...هان؟...بله درستاست که اصول اوليه رعايت شدهاست اما گمان نکني که هر روز براياش تمام انرژيام را روياش متمرکز ميکنم...ابدا... يکي آنگوشه بيآنکه آرنجاش تکان بخورد نشایِ برنج را بر گِل فرو ميکند و يکي هم مانند آقایِ پيکويک وقتي از جایِ گل ِشل ميگذرد درست بر رویِ جا پاهایِ فقرا ميگذارد تا پاچههاياش گلي نشود.خيلي هم قائمه...يکي مانند من وقتي به لکهیِ زرد آبگوشتی ِيخهام در آينه مينگرم و بيآنکه ذرهاي به کيفيت قاپيدن باينديشم قند را در هر اندازهاي که باشد هم فرقي نميکند...خود قند را رویِ هوا ميزنم...هان ماشاءالله...حالت آرنج همينطوريست ديگر؟