بي تو              

Monday, November 27, 2006

اون مدرسه

فكر كردي گيج مي‌شم؟...نه خيال‌ات نباشه...خوب هم فهميدم چي شده...آره رفيق نمي‌بينم... تخم‌ام هم نيست؟...كس خوار همه‌چيز...فكر كردي چي؟...همينه ديگه مردن؟...فكر كرده‌ن خوش‌گل مي‌گم تا سان‌سورم نكنن؟...نه بذار اونا كه دنبال اسم و رسم هستن خودشونُ به آب و آتيش بزنن...من و مسابقه؟...تموم شد اون دوره‌اي كه جز و بلا واسه نويسنده‌گي مي‌زديم...ديگه محاله...

فقط يادم باشه...دارم صدامُ ضبط مي‌كنم...چون با اين انگشت‌ها نمي‌تونم ديگه رو كاغذ بنويسم...كي گفته ما ارواح مي‌تونيم تايپ كنيم؟...بر پدر هرچي استفن كينگ‌اه لعنت...قسم مي‌خورم اون مرتيكه ايده‌هاش هم مال خودش نيست...از يه جا كف مي‌ره...وگرنه اون چسونه رو چه به اين قردي‌بازي‌ها؟...

فقط يه كمي وريوه‌ام...كلافه‌م...چون همين حالا فهميدم باز ناخن شست پامُ نگرفته‌م...هردفعه كه مي‌شه اين سگ‌مسب صاحاب يادم مي‌ره...مي‌دونم اين مرده‌شور‌ها زياد دنبال تر و تميزي نيستن...يه غسل الكي بدن و خلاص...خب...درسته كه تو كفن مي‌پيچن‌ام...درسته...ولي اين‌كه بدوني يه ناخن‌ات...اون هم ناخن بزرگه...كت و گندهه...هنوز بلنده و يه مَن چرك لاشه... آي خداجون...اين‌جا رو باش...سفيدیِ جایِ انگشتري رو انگشت‌ام خيلي جالبه...صبحي كه در آوردم گذاشتم كنار ليوان دندون‌مصنوعی ِمامان يادم رفت بردارم...از همون روز اول مي‌دونستم انگشتري به دست‌ام تنگه...اما حوصله نق و نوق نداشتم...گفتم اگه بگم كوچيكه...اون هم دبه در مي‌آره بزرگ‌ترشُ مي‌خواد...زن‌ها رو كه مي‌‌شناسي؟...صبحي درآوردم يه هوايي بخوره رگ‌ انگشتم...كم‌كم داشت قانقاريا مي‌گرفت...مگه در مي‌اومد؟...كلي صابون زدم...ليزش كردم تا بيرون بياد...پيف پيف چه بويي هم مي‌داد...بگو مرد مريضي كه هرچيزي دست‌ات مي‌رسه بو مي‌كني؟...بي‌خيال...

يه مشكل ديگه هم هست...الان نمي‌دونم درست كجام؟...نمي‌دونم پزشك قانونی ِ طرفایِ كجا مي‌شه...يه كمي هوا سرد هست...باز خوبه بدن‌ام پشمالوئه و گرم مي‌كنه...وگرنه حسابي تو اين سردخونه بايد سگ‌لرز مي‌زدم...

يكي هم پيدا نمي‌شه اين دور و برا بشناسيم‌اش...اون مرتيكه‌یِ خنبه‌ يه كمي آشناست...نمي‌شناسم...اگه مم‌صادق بزاز باشه كه نمي‌خوام ريخت‌اش هم ببينم...ديوث قرمساق با اون پارچه‌هاش...همه‌شون لبه‌هاش دونه در كرده‌ست...آره فكر كرده نمي‌فهم‌ام...چه بویِ گهي گرفته‌م...اگه جایِ خنك نمي‌ذاشتن‌ام ديگه چي؟...خدايا قربون قدرت‌ات...چي خلق‌مون كردي؟...زرپ گند ورمون مي‌داره...

اي ديدي چي شد؟...لامسب...حالا فهميدم اون فيلمه كره‌اي بود نه چيني...خط چيني اون‌جوري نيست...تازه چيني‌ها مرداشون خوش‌گل نيستن...كره‌اي‌ها خوش‌گل‌ان...تو خط‌شون دايره زياد دارن...آره خودشه...فيلم‌اه كره‌اي بود...ژاپني هم اگه مي‌خواست باشه بايد پنجره زياد مي‌داشت...منظورم اين دست‌خط‌شونه...پنجره زياد دارن...آي ديدي؟...كاش زودتر فهميده بودم...ولي عيب نداره...زنده‌گيه ديگه...

عنتر احمق...فقط به درد كركر خنده مي‌خوره...آره ديگه؟...همه‌ش مشغوله به پاك كردن جِرم و كثافت پيپ‌اش...بعد هم مي‌ده به من كه بيا تو كه دوست داري بو بكشي...بو كن...پيپ چيه؟...

آخرش يادم رفت اين مشكلُ با خودم حل كنم...چه‌را هركي تو فيلما بخواد دستاشُ كه از پشت بسته‌ن واكنه اون‌قدر يواش مي‌بندن كه فقط با يه كمي ادایِ تلاش باز بشه؟...هان؟...خيلي هم زحمت بكشه...خودشُ مي‌كشونه تا پایِ يه تيزي‌اي ، آتيشي ، چيزي...بالاخره ابزار دست ايشون مي‌دن تا دستاشُ باز كنه...من اگه مي‌خواستم يه ماجرا خلق كنم...هيچ كمكي به‌ش نمي‌كردم...مي‌گفتم برو خودت از پس كار بربيا...به من چه كه فكر كنم چه‌طور مي‌خواي خودتُ خلاص كني؟...مگه من تونستم؟...

راستي زهر خوردم يا خودمُ از پشت‌بوم انداختم؟...نه...جايي‌ام كه متلاشي نشده...همه‌جام سالمه...شايد هم قرص خورده‌م...آره...چه قرصي؟...مهمه مگه؟...نه بابا...ولي از من شوت‌تر نبود؟...چه‌را وقتي داشتم اين‌كارُ مي‌كردم زنگي چيزي به جايي نزدم؟...يكي بياد به دادم برسه؟...خيلي كيف داشت‌ها ، نه؟...

وووووه...چه سرد شد؟...بذار پنجره رو باز كنم...برم بيرون يه هوايي بخورم...

حالا بذار امتحان كنم ببينم صدا-م ضبط شده؟...هدش طبض مادص منيبب منك ناحتما الاح...حالا بذار امتحان كنم ببينم صدام ضبط شده؟...

خوبه...ضبط شده...آخيش...چي بود اون ‌تو؟...فقط تا بو نگرفته‌م بايد زود برگردم تو...نه به اين شِرتي هم نيست...مثلاً پاييزه‌ها؟...هوا خنكه...ببينم اون زنه كيه كه داره تو سر خودش اون پايين مي‌زنه؟...نكنه مامان‌اه؟...نه بابا ما از اين شانسا نداريم...اين ياسي نيست؟...نكنه اونه؟...اون‌كه گفت برو هر غلطي خواستي بكن؟...هان؟...نه بابا...اون الان رفته با يكي ديگه حال مي‌كنه...من ِببو رو مي‌خواد چي‌كار؟...زنا چي از عشق مي‌فهمن؟...عشق مگه فقط نوازشه؟...اون يه بخشي‌ش‌اه...عشق بايد از سينه‌ات خارج بشه...چه‌را بابا خود ياسي‌اه...

بذار برم پايين...نه نه ممكنه پنجره بسته بشه اون بيرون گير كنم... آلاخون وآلاخون بشم...يكي هم پيدا نمي‌شه بياد تكليف‌مونُ روشن كنه...كدوم‌وري هستيم...جهندمي يا بهشتي؟...

وااااي خدا چه‌قدر خسته‌م...فكر كنم از تأثيرات قرص خواب مامان‌بزرگ باشه...هان حالا فهميدم...از واليوم‌هایِ ماماني كف رفتم...چه‌قدر قيافه‌ش خنده‌داره كه سرخاك كلي فحش بارم كنه كه ذليل مرده چي‌كار با قرصایِ من داشتي؟...حالا شب با چي بخوابم؟...حالا شبا با اين دست‌درد ...پا درد... چه گهي بخورم؟...من هم مي‌گم: ماماني! از همون گهي كه يه بار من خوردم و اين شد حال و روز-ام...ول كن اين زنده‌گيُ...چند سالته؟...86 سال...تازه مي‌گي شناس‌نامه‌ات الكيه...به‌ات مي‌گيم بزنيم به تخته حال‌ات خوبه ها؟...كلي فحش‌مون مي‌دي...ماماني...به خدا هيچي نيست...يه لحظه‌ست...تموم...از هرچي درد و ورم راحت مي‌شي...اون‌وقت اون‌طور جلو مهمونا حرص لنگ مرغُ نمي‌زني...هركي ندونه فكر مي‌كنه گشنه‌گي كشيدي يه عمر...بسه ديگه ماماني؟...

نه بابا خود ياسي‌اه...آهاي ...نه نه...پسر به خودت مسلط باش....بذار بياد ببين واكنش‌اش چيه...واي بايد برگردم تو تخت‌ام...ببينم‌ وقتي ملافه رو زد كنار واكنش‌اش چيه؟...آره...بذار دراز بكشم...

اه چه بو گندي...تو ديگه كي هستي؟...چند سالته؟...لال بودي؟...طفلي...چند سالته؟...شيش سال؟...چي شده؟...تصادف كردي؟...قام قام؟...چه‌قدري بود؟...اين‌قدر؟...گنده؟...رفت رو مخ‌ات؟...هان گفتم چه‌را قيافه‌ت معلوم نيست...ببين...الان نامزدم مي‌خواد بياد منُ ببينه...فقط تماشا كن...ببين زنده‌گي يعني چي!...ببين چه‌طوري‌اه...راستي اسم‌ات چيه؟...من كه سر در نمي‌آرم...ول‌اش...فكر كنم الان دارن سراغ طبقه‌م رو مي‌گيرن...آره چه حالي داره...حتماً داره تو سر و كله‌اش مي‌زنه...ولي مامان چه‌را نيومد؟...خب اون‌هام پيداشون مي‌شه...خوب شد اون شماره تله‌فون ياسيُ گذاشته بودم تو جيب‌ام...معلوم بود...معلوم بود مي‌خواستم بي‌كس و كار نمونم...خودمونيم با اين‌همه ادعا ببين چه‌طور چشم‌انتظارم...گور بابایِ اين دل...يعني ياسي كدوم لباس‌اشُ‌ پوشيده؟...خدا كنه زياد آرايش نكرده باشه...چون دوست ندارم كسي به اين زودي عاشق‌اش بشه...شايد هم شده...نكنه با طرف بياد؟...با اون‌اي كه همين يكي دو ساعت پيش مثلاً مخ‌اشُ زده؟...بي‌خيال...پس صدایِ‌ عر و عر نمي‌آد چه‌را؟...شايد طبقه‌ها رو گم كرده‌ن؟...ببين تو كس و كار-ات كو؟...اوه اوه...پيداشون شد...مي‌شنوي؟...مي‌بيني؟...اين صدایِ‌ زن منه‌ها؟...ببين چه خوش‌گل‌اه؟...يعني زن سابق‌ام...همين يكي دوساعت پيش جدا شديم...حلقه‌هامون هم به هم نداديم...محض خنده نگه داشتيم...اسم‌اش ياسي‌اه...ببين چه‌جور داره هوار مي‌زنه؟...حال مي‌كني؟...

خدايا دم‌ات گرم...جبران كنم ايشالا...آخ...بوشُ دارم حس مي‌كنم...بچه آروم بگير...تو هم الان آشناهات پيداشون مي‌شه...بذار ببينم چي مي‌شه؟...هيس..هيچي نگو...مي‌خوام صداش ضبط بشه...مي‌ترسم باتریِ اين ام‌پي‌تري پله‌يه‌ر تموم بشه...گوش كن..هيس:

اي خاك بر سرت كنن صادق...اي خاك بر اون سرت...بي‌چاره...آدم به اين ضعيفي نديده بودم...خودكشي كردي؟...مثلاً كه چي؟...بخور كه دل‌ام واسه‌ات بسوزه...مرتيكه‌یِ ديوث...بي‌غيرت...اگه خيلي دوست‌ام داشتي بايد مي‌اومدي پاشنه در خونه‌مونُ ور مي‌‌آوردي...تو روح تو و اون خانواده و خاندان‌ات ريدم...خانوم ساكت باشين...چيُ ساكت باشم؟...بفرماييد بريم دفتر...ول‌ام كنيد...مي‌خوام جرش بدم...مي‌خوام تيكه تيكه‌ش كنم...خانوم خواهش مي‌كنم...آرامش اين‌جار رو به هم نزنيد...تف به تو صادق...تف...مردي؟...به تخم‌ام...به يه‌ورش...چي خيال كردي؟...فكر مي‌كني تا سال‌ات صبر مي‌كنم؟...كور خوندي...خانوم محترم؟...ول‌ام كنيد...ول‌ام كنيد...مرتيكه‌یِ بي‌ناموس...فكر كردي نمي‌دونم اون مدرسه‌یِ ....