خانواده سگي
سگ اول: من به فال نيک ميگيرم.
سگ دوم : چي رو؟
سگ اول: اينکه امروز از دندهیِ راست پا شدهم و اصلاً هم تا حالا پاچه نگرفتهام.
سگ دوم: نه خنگول...دندونهاتُ يادت رفته بذاري...
.
.
.
سگ اول: ببين خيلي اين آدما وقيحان
سگ دوم: چي شده باز؟...تو كه فقط ميخوري و ميخوابي...مث من شكاري نيستي؟
سگ اول: اي بابا...به تو هم مربوط ميشه...نميدونم چهرا اين آدمایِ سگپدر تا هرچيزي ميشه اسم ما بدبختا رو ميكشن وسط.
نويسندهیِ اين وبلاگ صحبتهایِ فوق را تأييد ميكند و به هماين دليل يكي از قديميترين نوشتههایِ سگياش را به شما و تمام دوستداران سگ تقديم ميدارد:
سگ دوم : چي رو؟
سگ اول: اينکه امروز از دندهیِ راست پا شدهم و اصلاً هم تا حالا پاچه نگرفتهام.
سگ دوم: نه خنگول...دندونهاتُ يادت رفته بذاري...
.
.
.
سگ اول: ببين خيلي اين آدما وقيحان
سگ دوم: چي شده باز؟...تو كه فقط ميخوري و ميخوابي...مث من شكاري نيستي؟
سگ اول: اي بابا...به تو هم مربوط ميشه...نميدونم چهرا اين آدمایِ سگپدر تا هرچيزي ميشه اسم ما بدبختا رو ميكشن وسط.
نويسندهیِ اين وبلاگ صحبتهایِ فوق را تأييد ميكند و به هماين دليل يكي از قديميترين نوشتههایِ سگياش را به شما و تمام دوستداران سگ تقديم ميدارد:
خانواده سگي:
ـــ پدر سگ، نميخواي بهمون غذا بدي؟
ـــ ننهسگ، اگه گذاشتم دس رو-م بلند كني؟
ـــ تولهسگ، گمشو درساتُ بخون.
«توله سگ» هم باوقاري حيواناي، در ظرف غذايشان «جيش كوچولو» كرد.