بي تو              

Wednesday, November 28, 2007

امتحان سه قوه

آن‌‌موقع‌ها ما امتحانات‌ای داشتیم که زیاد جای درستی نداشت...چیزی مثل میان‌ترم حالایی‌ها...ممکن بود یک‌هفته‌ بعد باشد...یا نه سه هفته بعد...شاید هم بیش‌تر...مهم این بود که به‌اش می‌گفتیم امتحان قوه...حالا که با خودم فکر می‌کنم هیچ‌وقت این امتحانات را جدی نمی‌گرفتم برای این بود که تا می‌گفتند فردا مثلاً‌ امتحان قوه داریم...یاد چراغ قوه خانه‌مان می‌افتادم که همیشه نشادرهای‌اش بیرون زده بود و باید یک جفت قوه‌ي پارس‌نشان می‌خریدم و می‌‌انداختم توش تا موقع حمله‌ی هوایی و قطع برق جلوی پایمان را روشن کند و خودمان را برسانیم به کبریت و چراغ گردسوز...مطمئن‌ام فقط به همین دلیل هیچ‌وقت امتحان قوه را جدی نمی‌گرفتم...همان‌طور که یک‌روز ده بار پشت سر هم آژیر حمله هوایی کشيد و همه به زیر زمین رفتند و من بی‌‌خیال همه‌کس و زنده‌گی ، نشستم تا فیلم‌ای ژاپنی ببینم...امتحان قوه مثل امتحان مرگ و زنده‌گی بود...مثل هوس پریدن از خرپشته بود...هروقت می‌روی بالایش تا آنتن را بگردانی و زیر پایت را می‌بینی هوس یک جفت‌پا می‌گیری...مثل سه‌قوه‌ی تصمیم‌گیرنده‌ی کشور که هربار نام‌شان مرا یاد امتحان قوه می‌اندازد...امتحان قوه همیشه در نمرات آخر سال تأثیر داشت و من همیشه از آن نمرات محروم می‌ماندم.