تو
وقتی با آن لهجهی زیبایات صدا میزنیام علیرضا و چند نشان ندا میپاشی به دنبالاش در فضای سربی باران تا با بوسههای معلقام و در غلظت شبانههایم همبستر شوند،
وقتی میپرسیام از آن تصویر بانوی شاتگان برافراشته چه منظور داشتهام ،
وقتی رقم به رقم پیش آمدهای به شولای شب و گریختهامات یگان به یگان از اضطرار روز ،
وقتی میخوانیام: بگو
میگویمات: تو بگو خوب من.
وقتی میپرسیام از آن تصویر بانوی شاتگان برافراشته چه منظور داشتهام ،
وقتی رقم به رقم پیش آمدهای به شولای شب و گریختهامات یگان به یگان از اضطرار روز ،
وقتی میخوانیام: بگو
میگویمات: تو بگو خوب من.