بي تو              

Thursday, March 12, 2009

حذف مكرر ، قند مكرر و كلمات مدرر

اول با دقت بخوان...

بر فرض دقيق بودن سخنان حك شده


شايد اين عصبيت از تأثيرات از خواب پريدن باشد...شايد از تأثير از خسته‌گي به خواب رفتن و زود از خواب پريدن باشد... شايد اين عصبيت از زود پريدن پشت ماني‌تور باشد...اما يك چيزي را مطمئن‌ام...در جمع دانش‌جويان دانش‌گاه تهران...يك دانش‌گاه‌ دولتي كه از هزاران فيلتر حكومتي مي‌گذراندت چنين حرف‌هاي حال به هم‌زن‌اي ، يك فحش آب‌دار را طلب صاحب سخن خواهد داشت...مطمئن‌ام اين ديگر از تأثيرات بي‌خوابي و بدخوابي و بي‌وقتي ني‌ست...

فيلم‌ها تماشاگران خود را تغيير مي‌دهند.زماني كه «رگبار» را ساختم با قواعد مرسوم آن زمان كاملا متفاوت بود، اما درگذشت زمان اين فيلم معنا و مفهوم و تماشاگران ديگري يافته است.تماشاگران فيلم نخستين كساني نيستند كه آن را مي‌بينند،خوش‌بختانه فيلم در قياس با تاتر ماندگارتر است و در طول زمان تماشاگران متفاوتي پيدا مي‌كند.

يك ادعاي سخيف...كجا سطح سليقه‌ي مزخرف ايراني تغيير كرده است كه منت‌اش را به دوش فيلم مزخرف «رگبار» انداخته‌اي استاد؟

دليل جداسازي نام «مژده شمسايي» در تيتراژ فيلم،احترام به بازيگري است كه يك‌بار 10سال و زمان ديگري 8 سال صبر كرد تا نقشي عقب‌تر از نقش‌هاي قبلي‌اش بازي نكرده باشد.

مرده‌شوري ببرند، سينماي دلقك‌پسند ايران را اگر مژده شمسايي آن بازي‌گرعقب‌مانده نباشد...من حميده خيرآبادي را از اين نابازي‌گر خيلي برتر مي‌دانم...با آن اغراق‌هاي به اصطلاح تئاتري و نچسب‌اش...


*
اين يادداشت هيچ‌گونه راه‌اي براي ورود به نظرات باز نخواهد گذاشت...جز نظرات خصوصي...چه‌راكه دوست ندارم بهانه به ‌دست دهد تا فحش‌هاي غيرتخصصي به استاد نثار شود...و هم‌چنان معتقدم بهرام بيضايي با يكي دو پوف از صفحه‌ي فرهنگ نكبت‌زده‌ي ما پاك نخواهد شد...


**
فقط به اين‌جور حرف‌هاي بيضايي ، حرف‌هاي صدمن يك قاز و اشعار قلابي شاملو مي‌چسبد