بي تو              

Wednesday, April 11, 2007

باور كن خيلي خاطرتُ مي‌خوام

گاهي يك‌ترانه را مثل سگ با له‌له مي‌شنوم...اين ترانه‌یِ زير مثل كنه چسبيده به مخ‌ام و مدام گوش مي‌گيرم...قضاوت‌اش با خودتان...برایِ شما هم آپ‌لودش كردم. با اين‌كه اين ترانه با روحيه‌یِ فوق‌العاده خوب اين‌روزهام جور نيست...ولي خيلي دوست‌اش دارم.

ديگه نمي‌خوام‌ات

عزيزم خيلي وقته دردي مونده رویِ دلم

مي‌خوام راز عشق‌امُ‌ واسه همه بگم و برم

يادم مي‌آد روزهايي که به‌م قول دادي زياد

ولي زدي زير قول‌ات گفتي برو منم مي‌آم

باشه درُ‌ ببند برو بيرون بذار تنها باشم

تویِ تلاطم بغض ثانيه‌ها رها باشم

دست‌هات مال من بود ولي قلب‌ات بود از من جدا

چه شب‌هايي به خاطرت نشستم واي خدا

مي‌خواي بري به‌درک پس از يادم هم برو

يادت مي‌آد وقتي گريه کردم گفتم نرو

حالا من مي‌رم و تو هم تنها باش با دل خودت

ببين چي‌کار کردي بهزاد تو رو برد از ياد خودش

تمام فکرم تویِ چشماي تو بود

کاشکي الان دستهات تو دستاي من بود

تمام مردم اين شهر به من آواره مي‌گن

تو اين سکوت سرد واسه‌م مرگُ به هم‌راه دارن

هميشه نفرين من به راهت‌اه

به دل سياه تو نگاهت‌اه

تا ابد فقط مي‌گم خدا خدا

کي مي‌شه از دل تو دل‌ام جدا

مي‌دونم همه‌ش دروغه عشق تو

مي‌دونم چه‌قدر شلوغه دل تو

الاهي خونه خراب‌ات ببينم

تا ابد تویِ عذاب‌ات ببينم

ديگه از نبودن‌ات نمي‌سوزم

ديگه حتا چش به در نمي‌دوزم

برو اشک نريز با اين ياد دل‌ام

ديگه نمي‌خوامت باهات نمي‌مونم

ديگه حتا نمي‌خوام اسم‌اتُ فرياد بزنم

مثل عاشق تو کتابا اسم‌اتُ داد بزنم

بترس از اون روز که با من چش تو چش بشي

من تو فکر تو بودم تو بودي تو فکر کي

خيلي ساده از من گذشتي من ساده‌تر مي‌گذرم

مثل قبل از نبودن‌ات تو خودم نمي‌شکنم

مي‌شنوم صدايي که هيچ‌وقت تو نشنيدي

صدايي که مي‌گفت تو از جدايي مي‌ترسيدي

آره مي‌ترسيدم ولي حالا مي‌گم بي‌خيال

حرف‌ها تکراري شده يه حرف جديد بيار

کاش مي‌شد ببينم‌ات به‌ات بگم

ديگه از ديدن تو سيره دل‌ام

کاش مي‌شد ديگه چشام نبينن‌ات

از درخت غم ديگه تو رو نچينم‌ات

کاش مي‌شد چشماتُ‌ گريون مي‌ديدم

تو تنهايي و غم دل‌ تو رو خون مي‌ديدم

کاش مي‌شد اگه چشام بارون کنه

سيل غم ِدل‌ام آبادي‌تُ داغون کنه

بهزاد فاشيست / سعيد