بي تو              

Monday, December 1, 2008

آکورد آب‌برگه

توی مسیرم بیش‌تر وقت‌ها سری به کافه‌ای می‌زنم و از توی یخچال ویترینی‌اش یک لیوان آب برگه تگری بیرون می‌کشم و اولین لیوان را هرت‌ای بالا می‌کشم...جگرم حال می‌آید...لیوان دومی را برمی‌دارم...کمی مزمزه می‌کنم اما باز به سرنوشت اولی دچار می‌شود...یک‌هو بالا می‌روم...لیوان سومی اما با کمی طمأنینه است...اجازه می‌دهم شعر ترانه برسد به آن بند خندیدنی...دوباره بخواند با مزمزه‌ی آب برگه...

از جای‌ام بلند می‌شوم...لیوان آب آلو بخارا را بیرون می‌کشم و حساب می‌کنم و پشت سر-ام خواننده ضجه می‌زند:

بیا تا گریه کنم سر اومده صبرم
اگه یه روز مُردم ، بیا و گریه کن و
یه شاخه نیلوفر بذار روی قبرم

باورتان می‌شود هر بار همین ترانه به post-ام بخورد؟

باورتان هم نشود من لیوان آخری را هم مزمزه نمی‌کنم و یک‌نفس بالا می‌روم...