بي تو              

Monday, December 1, 2008

خداحافظ ریچ

مدتی از معرفی دوباره کارهای براتی‌گان در ایران نگذشته بود...یعنی همان‌موقع که اسدالله امرایی در گلستانه شاید به‌یاد بهمن فرسی که نخستین ترجمه‌ها را از براتی‌گان داشت، چند کار از براتی‌گان را بی‌حاشیه و هیچ موج‌آفرینی ترجمه کرد ، من هم مشتاق شدم تا این مرد مجنون را بیش‌تر بشناسم...و با یک پروفایل «یک‌بار مصرف» رفتم سر وقت دختر براتی‌گان و نامه‌نگاری با او را آغازیدم...از یک کشور دیگر و با هویت‌ای دیگر...یانته یک دختر شیفته‌ی رفتارهای نامتعارف پدر از زاویه‌ی ذهن‌ای پر از هراس کودکی و شکست در زنده‌گی بود...یانته هم‌چون طرف‌داران یک ستاره زیاد نمی‌توانست از موهبت پدر-فرزندی جدا شود...مثل این می‌ماند که بگویی: کرت کوبه‌ی‌ن یک احمق به تمام معنا بود وطرف‌داران خرخره‌ات را بجوند...مثل این‌که با کنایه بگویی: وینست وان‌گوف ابدا مشنگ نبوده‌ است و عاشقان سینه‌سوخته نقاشی که زیاد هم از نقاشی نمی‌فهمند و تنها به پوستر هنرمند محبوب‌شان دل‌بسته‌اند..کفن بپوشند...مثلاً نقاشی دکتر گاشه که وان‌گوف سخت به درمان او دل‌بسته بود و جنون خود و او را در سیمای افسرده‌ی دکتربه خوبی نقش زده‌است...حسی در طرف‌داران در اندازه‌ی یک کارت پستال قشنگ و یک شاخه گل خشکیده‌ی وسط-اش بینگیزد و ایشان را ارزا (ارضاء) ‌کند...

اما...
واقعیت‌اش این است که براتی‌گان برآمده از فرهنگ cult و pulp آمریکایی‌ست و از لا‌به‌لای مزبله‌ی آمریکایی رویکردی اشراقی-مجنونانه دارد که با عرض معذرت تاریخ مصرف دارد...دست کم برای من یکی که این‌طور بود...فراموش نکنیم که یکّه (شاید هم بی‌رقیب) بودن ابدا نمی‌تواند معیار خوبی ِیک چیز باشد...

براتی‌گان حالا برای من فقط صرفاً یک نویسنده‌ی بانمک است که در دوران قحط‌ الرجال‌ای حرف‌ای برای گفتن داشت...واقعیت‌اش این‌که ممکن است بعدها بفهمیم جامعه‌ی ادبی ، زیاد هم آن‌طور که فکر می‌کرده‌ایم ، در حق برخی اجحاف نکرده است...شاید آینده نشان دهد آن‌ها که حالا فکر می‌کنیم نوبل نگرفتن‌شان ظلم بزرگی بود زیاد تند رفته‌ایم و حق‌ به حق‌دار رسیده است...کسی چه می‌داند؟...این مقام مقایسه همیشه بدترین قضاوت‌ها را به ما ارزانی داشته است...

با این‌حال به‌نظرم اگر براتی‌گان ام‌روز می‌بود یک وب‌لاگ‌نویس خوب میان فارسی‌زبانان می‌شد که بعدها تمام یادداشت‌های‌اش را می‌توانست به سبک «نوشی» به‌چاپ بسپرد...نویسنده‌ای با 5000 بازدید (هم‌چون ویلوت) روزانه که سر مسابقه‌ی دوی‌چه‌وله حسابی جوش بیاورد و تله‌فونی با یکی دو رقیب رای‌زنی کند...

فکرش را بکنید از ترکیبات بدیع و بی‌پرده و فان استفاده کنی و کلی لینک بابت‌اش درو کنی...اما همین‌چیزها ابدا توی ذهن ات چندان نمی‌پایند...و می‌بینی این نویسنده را زیاد گنده کرده‌ای...و نم‌نم سلایق تغییر می‌کند و براتی‌گان نیز در حد یک موخره می‌ماند...موخره‌ای در حد یک «ها کردن» بانمک...